بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ازلیات | طاقچه
تصویر جلد کتاب ازلیات

بریده‌هایی از کتاب ازلیات

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۷از ۱۱ رأی
۳٫۷
(۱۱)
اندوهش همیشه آبی می‌سوخت و عصر جمعه روبه‌رویش دوزانو می‌نشست با یک دست می‌نوشت با صد و هفتاد و نُه استخوان دیگرش درد می‌کشید
عسل
غم از دیوار عبور می‌کند از سوراخ کلید از منافذ پوست و مُسری‌ست
AmirHossein
و هیچ‌کس نمی‌تواند ما را فراموش کند آن‌طور که ما همدیگر را به فراموشی سپردیم
AmirHossein
وقتی می‌خندی دریا آرام می‌شود و نهنگ‌ها از تصمیم‌شان به اعماق اقیانوس برمی‌گردند
عسل
آن‌قدر تاریکم که شب حتی نمی‌تواند مخفی‌ام کند
عسل
دست‌هایت داستانی از یوساست می‌تواند سرزمینی را جابه‌جا کند به زیبایی تو ماه می‌تابد بی‌تو حتی رگ می‌تواند دور گردنم بپیچد و خفه‌ام کند
farnaz Pursmaily
من جز حرف زدن کاری ندارم می‌نویسم تا اندکی از سکوت جبران شود می‌نویسم تا بلوط‌ها چند صباحی برف را تحمل کنند و اندوهی با نژاد اصیل در شعرم زادوولد کند
mitra
غم مثل باد تو را به چپ‌وراست کج می‌کند اما تو به هیچ بیدی شبیه نیستی تو تعادل دنیا را در اندوهت حفظ کرده‌ای چنان که فکر می‌کنم اگر کمی از غم تو کم شود پُلی در مه فرومی‌رود اگر به گریه ادامه بدهی شعر بی‌مصرف می‌شود
متین
به زیبایی تو ماه می‌تابد بی‌تو حتی رگ می‌تواند دور گردنم بپیچد و خفه‌ام کند
AmirHossein
۱۵: هر لحظه در اندامم می‌چرخی و مثل خون برمی‌گردی به قلب دلم را در دست داری و مثل اسب‌ها هم‌زمان زندگی و مرگ را در ساق راستت وقتی می‌خندی دریا آرام می‌شود و نهنگ‌ها از تصمیم‌شان به اعماق اقیانوس برمی‌گردند
غریو دیو توفان
باید از سادگی دست برندارم طوری که از روشنایی روز گول بخورم از یک تکه‌سنگ خیس از ستاره‌ای که می‌پرد ترفندهایی یاد بگیرم برای طولانی‌تر کردنِ اردیبهشت و منصرف کردن شاتوت‌ها از خودکشی راهی برای روغن‌کاریِ تاریکی
mitra
۱: در سرم درختی را از بلندی پرت می‌کنند در سرم یک نفر به چند نفر است کاری از دستم برنمی‌آید جز پوشاندنِ صورتم و منصرف کردن چشم‌هام از تعقیب خونِ گرم بر برف
mitra
چشم‌هایش را ببینید بی‌شک گذشتنِ بهمن را از گلهٔ سفید اسب دیده است دیده مرگ از زیبایی تندتر می‌دود و دیده مرگ از زیبایی بیش‌تر ویران می‌کند اما گذشتنِ بهمن از گلهٔ اسب‌ها هم زیباست زیبا و بی‌رحم و مرگ بازی را به زیباییِ بی‌رحمانه می‌بازد
mitra
وقتی می‌خندی دریا آرام می‌شود و نهنگ‌ها از تصمیم‌شان به اعماق اقیانوس برمی‌گردند
متین
شب هنوز باید ادامه می‌داشت ولی ناگهان صبح شد. چنان یک‌باره که سایه‌های غافل‌گیر، شتابان و درهم و خواب‌آلود، از کنار هم بلند شدند و به سمت صاحبان‌شان دویدند و در این میان، سایهٔ درخت ابریشمی به‌اشتباه، چند قدمی با من آمد.
AmirHossein
آیا تاکنون دریا به شما ماهی کوچکی به امانت داده و گفته می‌رود و برمی‌گردد؟
AmirHossein

حجم

۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۹ صفحه

حجم

۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۹ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
۱۳,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد