از خداوند خواستم مرا خوشبخت کند. فرمود: نعمت از من، خوشبخت شدن از تو.
از خداوند درخواست نمودم که مرا دچار درد و عذاب نکند. فرمود: رنج انسان را از دلبستگی دنیا جدا و او را به من نزدیکتر میکند.
از خداوند خواستم روحم را شاد کند. فرمود: تو خودت باید رشد کنی و من تنها زواید تو را از بین میبرم تا تو رشد یابی و بارور شوی.
از خداوند درخواست نمودم کاری کند که از زندگی لذت ببرم. فرمود: برای این کار من به تو زندگی عطا کردم.
از خداوند خواستم کمک کند همان اندازه که او مرا دوست دارد، من نیز دیگران را دوست بدارم. فرمود: دانستی؟ عرض کردم، بلی. باید به دوست داشتن خود جهت بدهم و ضمیر خود را خالص گردانم، بنابراین زندگی یعنی ...
msavi