بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندگی کن! (جلد اول) | طاقچه
تصویر جلد کتاب زندگی کن! (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب زندگی کن! (جلد اول)

گردآورنده:امیررضا آرمیون
امتیاز:
۳.۲از ۱۰ رأی
۳٫۲
(۱۰)
گفتم: «مثلا اگر همین حالا این خانه آتش بگیرد و فقط مجبور باشید که یک چیز را با خودتان ببرید، کدام‌یک از این چیزها را انتخاب می‌کنید؟» ژان کوکتو قدری مکث کرد، سپس با اعتماد به نفس همیشگی‌اش گفت: «آتش را انتخاب می‌کردم!»
kaito
این‌گونه به زندگی نگاه کنید: مرد را به عقلش، نه به ثروتش. زن را به وفایش، نه به جمالش. دوست را به محبتش، نه به کلامش. عاشق را به صبرش، نه به ادعایش. مال را به برکتش، نه به مقدارش. خانه را به آرامشش، نه به اندازه‌اش. اتومبیل را به کارایی‌اش، نه به مدلش. غذا را به کیفیتش، نه به کمیتش. درس را به استادش، نه به سختیش. دانشمند را به علمش، نه به مدرکش. مدیر را به عملکردش، نه به جایگاهش. نویسنده را به باورهایش، نه به تعداد کتاب‌هایش. شخص را به انسانیتش، نه به ظاهرش. دل را به پاکیش، نه به صاحبش. جسم را به سلامتیش، نه به لاغریش. سخنان را به عمق معنایش، نه به گوینده‌اش.
معین
دوستت اگه تنهاست، اگه غم داره توی دلش، اگه می‌بینی زل زده به مونیتورش و هر از گاهی می‌خنده، از اون تلخاش؛ تو هواش‌رو داشته باش و تنهاش نذار. باور کن روزی هزار بار می‌میره، کسی که فکر می‌کنه برای کسی مهم نیست...
معین
تمام غصه‌ها دقیقآ از همان‌جایی آغاز می‌شوند که ترازو برمی‌داری و می‌افتی به جان دوست داشتنت...
mahani
زنجیر را باور نکن آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن اکنون زمان زندگی‌ست، تأخیر را باور نکن حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی‌ها دم بزن از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان تو شاهکار خلقتی، تحقیر را باور نکن بر روی بوم زندگی، هر چیز می‌خواهی بکش زیبا و زشتش پای توست، تقدیر را باور نکن تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن خالق تو را شاد آفرید، آزادِ آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
حسین آقا
فراموش نکنید که خوشبختی به سراغ کسانی می‌رود که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند.
حسین آقا
پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگی‌تان لحظاتی رخ می‌دهد که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلا هیچ نشانه‌ای از علاقه الان‌تان در دل خود پیدا نخواهید کرد و حتی حاضر نخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید! در آن لحظات سخت، عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شود و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتو افکنی کند. در آن ایام، اصلا به فکر جدایی نیفتید و بدانید که «تا سرحد مرگ متنفر بودن» تاوانی است که برای «تا سرحد مرگ دوست داشتن» می‌پردازید.
حسین آقا
«نورمن وینسنت پیل» را برای اوّلین‌بار هنگامی دیدار کردم که ۸۶ ساله بود. آنچه در خصوص او مرا بیش از هر چیز دیگر شگفت‌زده کرد، دلبستگی و هیجان وی برای آغاز روز جدید بود! ــ چرا؟! برای اینکه هرگز نمی‌دانست در آن روز چه چیز تازه‌ای خواهد آموخت. او بارها می‌گفت: «هنگامی که از یاد گرفتن باز بایستم، دست و پایم را به سمت قبله بکشید؛ چون دیگر مرده‌ام!» او تا آخرین لحظات زندگی‌اش (در سن ۹۵ سالگی) در حال آموختن بود. زمانی که از یادگیری بازماندید، به رشد خود پایان داده‌اید. کنت بلانکارد
معین
شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن؛ چون کسی که تو را دوست داشته باشد، به آن توضیحات نیازی ندارد و کسی که از تو بدش بیاید، آن را باور نمی‌کند
معین
نسل دوست‌داشتنی از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند: «شما چطور ۶۰ سال با هم زندگی کردید؟» گفتند: «ما متعلق به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب می‌شد، تعمیرش می‌کردیم نه تعویضش...!» وقتی به مسئله مشکلی برخورد کردید، سعی کنید آن را حل کنید، نه اینکه صورت مسئله را پاک کنید!
حسین آقا
ــ سه چیز را با احتیاط بردار: قدم، قلم و قسم. ــ سه چیز را پاک نگهدار: جسم، لباس و خیال. ــ سه چیز را به کار بگیر: عقل، همت و صبر. ــ از سه چیز خود را دور نگهدار: افسوس، فریاد و نفرین. ــ سه چیز را آلوده نکن: قلب، زبان و چشم.
kaito
تاجری در روستایی مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و خواست با ماشینش آن را به انبارش منتقل کند. در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟» پسرک جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است؛ اما اگر با سرعت بروید، نیم ساعت و یا شاید هم بیشتر!» تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و با سرعت به راه خود ادامه داد... پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشینش به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصولی که خریده بود به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت ماشینش برمی‌گشت، یاد حرف‌های آن پسرک افتاد...
حسین آقا
زندگی کن! ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم، سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم، بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم، سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم به کار بردم که آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم، بعد تمام تلاشم این بود که زودتر بازنشسته شوم؛ اما اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده‌ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم!
حسین آقا
دو مدیر در حال گفتگو بودند که کارمند مدیر اوّلی، با حرف‌های استرس‌زا و بی‌سر و ته توی صحبت آنها می‌پرد. مدیرش به او می‌گوید: لطفآ قانون شماره سه را به یاد بیاور. آن مرد بلافاصله بر خودش مسلط می‌شود، عذرخواهی می‌کند و بیرون می‌رود. این اتفاق دو بار دیگر هم می‌افتد. سرانجام مدیر دومی نمی‌تواند خویشتن‌داری کند و می‌پرسد: قانون شماره سه چیست؟! مدیر اوّلی جواب می‌دهد: قانونِ خیلی جدی نگیر! مدیر دومی می‌گوید: قانون خوبی است. بقیه قانون‌ها چه هستند؟ مدیر اوّلی می‌گوید: همین یکی است!!!
حسین آقا
در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصه‌ها می‌روند. چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد. هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد. در زندگی خودت را مهمان خدا بدان تا راحت شوی. اگر در مهمانی یک شب بلایی به تو رسید، شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن. ما در دنیا و آخرت مهمان خدا هستیم؛ آداب مهمانی را باید رعایت کرد.
حسین آقا
اگر نمی‌دانید می‌خواهید با زندگی‌تان چه بکنید، احساس گناه نکنید. جالب‌ترین افرادی را که در زندگی‌ام شناخته‌ام، در ۲۲ سالگی نمی‌دانستند می‌خواهند با زندگی‌شان چه کنند! برخی از جالب‌ترین چهل‌ساله‌هایی هم که می‌شناسم، هنوز نمی‌دانند! تا می‌توانید کلسیم بخورید. با زانوهایتان مهربان باشید؛ وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید، کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد. ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید. ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید.
حسین آقا
نگران آینده نباشید؛ اگر هم دل‌تان می‌خواهد نگران باشید، فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مسئله جبر مؤثر است!
حسین آقا
نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه‌های پُر پیچ و خم شخص بنده ندارند. اینک این نصایح را خدمت‌تان عرض می‌کنم: قدر نیرو و زیبایی جوانی‌تان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید مهم نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی‌تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید بیست سال دیگر، به عکس‌های جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می‌آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق‌العاده بوده‌اید. آن‌طور که تصور می‌کردید چاق نبودید. همه‌چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید.
حسین آقا
زندگی کن به شیوه خودت زندگی کن به شیوه خودت... با قوانین خودت...! آن‌جور که فکر می‌کنی درست است و دوست داری. مردم دلشان می‌خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند. برایشان فرقی نمی‌کند چگونه هستی! چه خوب... چه بد... موضوع صحبت‌شان خواهی شد... پس زندگی کن به شیوه خودت!
حسین آقا
زندگی چه می‌گوید؟ امروز که از خواب بیدار شدم، از خودم پرسیدم: «زندگی چه می‌گوید؟» جواب را در اتاقم پیدا کردم! پنکه گفت: خونسرد باش! سقف گفت: اهداف بلند داشته باش! پنجره گفت: دنیا را بنگر! ساعت گفت: هر ثانیه باارزش است! آینه گفت: قبل از هر کاری، به بازتاب آن بیندیش! تقویم گفت: به روز باش! در گفت: در راه هدف‌هایت، سختی‌ها را هُل بده و کنار بزن! و زمین گفت: با فروتنی نیایش کن!
حسین آقا

حجم

۹۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

حجم

۹۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد