بریدههایی از کتاب زندگی کن! (جلد اول)
۳٫۲
(۱۰)
گفتم: «مثلا اگر همین حالا این خانه آتش بگیرد و فقط مجبور باشید که یک چیز را با خودتان ببرید، کدامیک از این چیزها را انتخاب میکنید؟»
ژان کوکتو قدری مکث کرد، سپس با اعتماد به نفس همیشگیاش گفت: «آتش را انتخاب میکردم!»
kaito
اینگونه به زندگی نگاه کنید:
مرد را به عقلش، نه به ثروتش.
زن را به وفایش، نه به جمالش.
دوست را به محبتش، نه به کلامش.
عاشق را به صبرش، نه به ادعایش.
مال را به برکتش، نه به مقدارش.
خانه را به آرامشش، نه به اندازهاش.
اتومبیل را به کاراییاش، نه به مدلش.
غذا را به کیفیتش، نه به کمیتش.
درس را به استادش، نه به سختیش.
دانشمند را به علمش، نه به مدرکش.
مدیر را به عملکردش، نه به جایگاهش.
نویسنده را به باورهایش، نه به تعداد کتابهایش.
شخص را به انسانیتش، نه به ظاهرش.
دل را به پاکیش، نه به صاحبش.
جسم را به سلامتیش، نه به لاغریش.
سخنان را به عمق معنایش، نه به گویندهاش.
معین
دوستت اگه تنهاست، اگه غم داره توی دلش، اگه میبینی زل زده به مونیتورش و هر از گاهی میخنده، از اون تلخاش؛ تو هواشرو داشته باش و تنهاش نذار.
باور کن روزی هزار بار میمیره، کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست...
معین
تمام غصهها دقیقآ از همانجایی آغاز میشوند که ترازو برمیداری و میافتی به جان دوست داشتنت...
هانیه
زنجیر را باور نکن
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست، تأخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن، از آشتیها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خلقتی، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی، هر چیز میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست، تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزادِ آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
حسین آقا
فراموش نکنید که خوشبختی به سراغ کسانی میرود که برای رسیدن به آن تلاش میکنند.
حسین آقا
پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگیتان لحظاتی رخ میدهد که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلا هیچ نشانهای از علاقه الانتان در دل خود پیدا نخواهید کرد و حتی حاضر نخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید! در آن لحظات سخت، عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شود و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتو افکنی کند.
در آن ایام، اصلا به فکر جدایی نیفتید و بدانید که «تا سرحد مرگ متنفر بودن» تاوانی است که برای «تا سرحد مرگ دوست داشتن» میپردازید.
حسین آقا
«نورمن وینسنت پیل» را برای اوّلینبار هنگامی دیدار کردم که ۸۶ ساله بود. آنچه در خصوص او مرا بیش از هر چیز دیگر شگفتزده کرد، دلبستگی و هیجان وی برای آغاز روز جدید بود!
ــ چرا؟!
برای اینکه هرگز نمیدانست در آن روز چه چیز تازهای خواهد آموخت. او بارها میگفت: «هنگامی که از یاد گرفتن باز بایستم، دست و پایم را به سمت قبله بکشید؛ چون دیگر مردهام!»
او تا آخرین لحظات زندگیاش (در سن ۹۵ سالگی) در حال آموختن بود.
زمانی که از یادگیری بازماندید،
به رشد خود پایان دادهاید.
کنت بلانکارد
معین
شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن؛ چون کسی که تو را دوست داشته باشد، به آن توضیحات نیازی ندارد و کسی که از تو بدش بیاید، آن را باور نمیکند
معین
نسل دوستداشتنی
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند: «شما چطور ۶۰ سال با هم زندگی کردید؟»
گفتند: «ما متعلق به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب میشد، تعمیرش میکردیم نه تعویضش...!»
وقتی به مسئله مشکلی برخورد کردید،
سعی کنید آن را حل کنید، نه اینکه صورت مسئله را پاک کنید!
حسین آقا
حجم
۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
حجم
۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۲۰%
تومان