بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خبرخوان | طاقچه
تصویر جلد کتاب خبرخوان

بریده‌هایی از کتاب خبرخوان

نویسنده:پولت جایلز
انتشارات:انتشارات خوب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأی
۵٫۰
(۱)
وقتی او را زیر سرپناه برد، فرمانده در حال مرگ بود. به پشت برگرداندن جنازه و به دنبال آثار حیات گشتن، حس عجیبی داشت؛ حسی نامفهوم. به برجستگی گلویش تیر خورده بود. «رندل، پسرم، کجا بودی همهٔ روز؟ وای، مادر، آماده کن تختم که شکسته قلبم، و آرامش است آرزویم.» این ترانه را همهٔ عمرش شنیده بود و تازه معنی‌اش را درک کرد. فرنچ و پیراهن تامپسون را جر داد و دید شیشهٔ عمرش شکسته و زندگی‌اش فرومی‌چکد و فرومی‌چکد.
maryam_ghanbari💎
دخترک دامنش را بالا نگرفت، چون ظاهراً این کار را بلد نبود یا از لزومش اطلاع نداشت. شاید هم برایش اهمیت نداشت. تا به اسطبل برسند، کناره‌های لباسش چند کیلو گل‌ولای به خودش گرفت؛ سرش را پایین انداخته بود و صداهای خفه‌ای از خود بیرون می‌داد که کاپیتان می‌دانست علتش فروخوردن بغض است.
maryam_ghanbari💎
دلش می‌خواست نام کیووایی‌اش را بداند. او را باید طوری جوهنا صدا می‌کرد که انگار شخصیت مهمی است. دخترک اصلاً نمی‌دانست واژهٔ «جوهنا» از کتاب سفر تثنیهٔ انجیل آمده است
maryam_ghanbari💎
کسی درست نمی‌دانست چطور این کار را کرد. انگار وقتی تک‌وتنها در دشت‌های رولینگ رِد که گویی وعده‌گاه مرگ و خطر بود می‌تاخت، نیرویی کیهانی از او محافظت می‌کرد. بریت وظیفهٔ نجات دیگران را به عهده گرفته بود؛
maryam_ghanbari💎

حجم

۲۰۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲۰۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد