کسی که درد خویش را با ما قسمت نکند، در هیچ چیز شریکمان نکرده است.
Mohammad
درد تنهایی را حس نکرده بودم، تا زمانی که مردم، عیبهای آشکارم را تحسین کردند و فضیلتهای خاموشم را سرزنش نمودند.
Mohammad
جانم مرا پند داد و به من آموخت که از ستایش کسی خرسند نگردم و از نکوهش دیگران ناخشنود نشوم. پیش از آن، هماره نسبت به قدر و ارزش کارهایم تردید داشتم، تا آن گاه که در گذر روزگار، کسی آنها را ستایش یا نکوهش میکرد؛ اما اکنون میدانم که درختان، در بهار شکوفه میدهند و در تابستان به بار مینشینند، بیآن که چشم به ستایش کسی داشته باشند؛ و در پاییز برگ از شاخسار فرو میریزند و در زمستان، عریان میایستند، بیآن که از سرزنش کسی بهراسند.
Mohammad
برادرم! زندگی تو با تنهایی و عزلت محاصره شده است و اگر این تنهایی و آن عزلت نبود، تو، تو نبودی و من، من نمیشدم.
sinooze
حقیقت هنر، آنچه از اوج و فرود نغمهها یا آوای ناقوسهای طنینافکن در واژگان قصیدهها میشنوی، یا خطوط و رنگهایی که به چشم میبینی، نیست. هنر، فاصلههای خاموش و لرزانی است که میان اوج و فرود نغمهها قرار میگیرد. هنر، ناگفتههایی است که بیصدا و آرام و سرکش، در روح شاعر بر جا مانده که به هنگام خواندن یک قصیده در جانت نفوذ میکند. هنر، مفاهیمی فراتر و زیباتر است که چون به یک نقاشی خیره میشوی، به جانت الهام میشود.
NL