زیرا عشق نیرویی است که دل را پدید میآورد، نه این که دل آن را پدید آورد.
plato
خوشبختی زن به نام و ثروت شوهر یا بخشندگی و بردباری او بستگی ندارد، بلکه خوشبختی به عشقی وابسته است که روح آن دو را به خود فرا میخواند، در دل آنان احساس را جای میدهد و آن دو را به یک جسم و یک تن مبّدل میکند
فطرس
عشق، به ارادهی خداوند بر دلها مینشیند، نه با خواهش آدمیان.
فطرس
روستایی تهیدستی که با چشمان اشکبار به این خانهها مینگرد، اگر میدانست که ذرهای از مهر نهفته در سینهی همسر او در دل ساکنان آن قصرها یافت نمیشود، بیگمان از سر تمسخر لبخندی میزد و دلسوزانه به کشتزار خود باز میگشت..
plato
آنها همچون دخمههای تهی بیابان هستند که صداها را پژواک میدهند، اما معنای آن را درنمییابند.
plato
داستان دردآلودی که شبهای تار، آن را در کالبد زنی به تصویر میکشند که خود را در بند بستر مردی به نام شوهر مییابد، پیش از آن که معنا و مفهوم زناشویی را دریافته باشد؛ اما روح آن زن در کمال محبت و با همهی زیبایی و پاکی نهفته در آن، گرداگرد مرد دیگری میگردد.
plato
مگر نه این که ماه آسمان، همچنان که با پرتو خود ذوق و قریحهی سرایندگان را به جوشش در میآورد، آرامش دریاها را نیز با جذر و مد از میان میبرد؟
plato
عشق نیرویی است که دل را پدید میآورد، نه این که دل آن را پدید آورد.
فطرس