بریدههایی از کتاب داس مرگ
۴٫۴
(۲۰۸)
فضای بینشان سنگین شد. خروش تندر از سوی دریا به گوش میرسید، حالا خیلی نزدیکتر شده بود و صاعقهها درخشانتر شده بودند. سیترا پرسید: «حقیقت داره که هفت بار به خاطرش مُردی؟»
فارادِی سر تکان داد. «اون هم به خاطر من. برات تعریف کرد، نه؟ خب، خیلی وقت پیش بود.»
بیرون، بالاخره باران گرفت، گاهی میبارید و گاهی قطع میشد. فارادِی گفت: «بارونهای اینجا رو خیلی دوست دارم. یادم میندازه که بعضی از نیروهای طبیعت رو هرگز نمیشه کاملاً مهار کرد. اونها ابدی هستن و این خیلی از نامیرایی بهتره.»
StarShadow
خورشید خاموش نشد
عصرِ یک روز سرد ماه نوامبر بود
ن. عادل
حقیقت داشتن چنین چیزی وحشتزدهام میکند
شادی . . .
آیا تابهحال دشمنی بدتر از خودمان داشتهایم؟ در دوران میرایی، دائماً در حال جنگ با یکدیگر بودیم و وقتی دیگر نبردی برای جنگیدن باقی نمانده بود، یکدیگر را در خیابانها، مدرسهها و خانههایمان به باد کتک گرفتیم تا اینکه باز چشممان به دوردستها افتاد و دشمن را در فاصلهٔ مناسبتری یافتیم.
اما همهٔ این درگیریها به گذشته پیوستهاند. صلح در زمین برقرار شده و همهٔ بشریت با هم در تفاهماند.
به استثناء...
و مسأله همین است: همیشه استثنایی وجود دارد.
یک مشکل لاینحل، sky
در نهایت، هنر بود که کار خودش را کرد. آن شب، بومها، رویاهایش را تسخیر کردند. یعنی زندگی در دوران میرایی چطور بوده؟ پر از اشتیاق، هم خوب و هم بد. ترس، به ایمان جان میداد. درماندگی به نشاط معنا میداد. میگویند در آن دوران حتی زمستانها سردتر و تابستانها گرمتر بودهاند.
Emily
ما همان موجوداتی نیستیم که در گذشته بودیم.
پس اگر دیگر انسان نیستیم، چه هستیم؟
AGHchengez
گاهی که تحمل بارِ شغلم از توانم خارج میشود، برای همهٔ چیزهایی که با شکست دادن مرگ از دست دادیم، تأسف میخورم. به مذهب میاندیشم و اینکه وقتی ما مُنجی خود و ایزدِ خودمان شدیم، چطور بیشتر باورها ارزش خود را از دست دادند. باور داشتن به پدیدهای عظیمتر از خودمان، چه حسی داشته؟ پذیرفتن ناتمامی خودمان و چشم دوختن به تصویر کمالی که هرگز نمیتوانیم به آن برسیم؟ حتماً آرامشبخش بوده. حتماً ترسناک بوده. حتماً فکر مردم را از مسایل دنیوی فراتر میبرده اما انواع شرارت را نیز با آن توجیه میکردهاند. گاهی به این فکر میافتم که آیا مزایای روشنایی ایمان بیشتر از ظلمتی بوده که سوءاستفاده از آن با خود به همراه داشته؟
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
امید در سایهٔ ترس، قدرتمندترین نیروی انگیزهبخش دنیاست.
آنه
انگیزهها رو میشه بهراحتی به اسلحه تبدیل کرد.
AGHchengez
«هیچ وقت انسانیتت رو از دست نده وگرنه فقط به یک ماشین کشتار تبدیل خواهی شد.»
Hajar
زن گفت: «ولی... ولی من فقط نودوشیش سالمه.»
Hajar
سیترا ایستاد. نه به خاطر احترام بلکه از ترس
Nika
«آدمیزادها ذاتاً درنده هستن. شاید نیروی تمدن این پدیدهٔ ذاتی رو بهزور از وجودمون پاک کرده باشه، اما هرگز نمیشه کاملاً ازمون جداش کرد.
Hosna.Thr
آیا تابهحال دشمنی بدتر از خودمان داشتهایم؟
Z.B
آیا هرگز دورانی بوده که مردمش گرفتار ملال نشده باشند؟ دورانی که پیدا کردن انگیزه تا این حد دشوار نباشد؟ وقتی به آرشیو خبرهای دوران میرایی نگاه میکنم، به نظر میرسد مردم دلایل بیشتری برای انجام کارهایشان داشتهاند. مفهوم زمان در شکل دادن به آن بود و نه فقط گذراندن آن.
کاربر... :)
قدرت، به تنها بیماریِ بهجامانده آلوده است: ویروسی به نام طبیعت بشر.
یک مشکل لاینحل، sky
شایعهها، به هیچ منطقی جز منطق خودشان نیاز نداشتند.
G.H.M
من نمیتوانم افسانهای بودن خود را انکار کنم.
AGHchengez
روئَن گفت: «دوستت دارم.»
سیترا جواب داد: «منم همینطور. حالا گم شو.»
پسری که الان هستم!!
وقتی مرد جوانی بودم، از حماقت و دورویی دوران میرایی شگفتزده میشدم. در آن روزها، پایان دادن عمدی به زندگی انسانها، جنایتی فجیع به شمار میرفت. چه مسخره! میدانم تصور اینکه آنچه امروز برترین حرفهٔ بشری است، زمانی جُرم بوده، چقدر دشوار است. بشر میرا چقدر کوتهنظر و ریاکار بوده چون با وجود اینکه از کسانی که جانها را میستاندند متنفر بودند اما طبیعت را دوست داشتند ـ که در آن روزها جان همهٔ انسانهایی را که به وجود میآمدند میگرفت. طبیعت بر این عقیده بود که متولد شدن به معنای حکم مرگ است و بعد هم مرگ را با ثبات سنگدلانهای اجرا میکرد.
ما این وضع را تغییر دادیم.
ما حالا نیرویی عظیمتر از طبیعت هستیم.
به همین دلیل داسها باید به اندازهٔ یک منظرهٔ کوهستانی باشکوه، دوست داشته شوند، به اندازهٔ جنگلی از درختان سرخچوب، ارزشمند تلقی شوند و به اندازهٔ طوفانی که خروشان نزدیک میشود، محترم شمرده شوند.
mah_s
حجم
۳۷۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۳۷۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
قیمت:
۱۴۳,۰۰۰
۷۱,۵۰۰۵۰%
تومان