بریده‌هایی از کتاب یک شب فاصله

آموختم که شجاعت به معنی نداشتن ترس نیست، بلکه به معنای چیره شدن بر آن است.

ستمگر هیچ‌گاه آزادی را پیشکش نمی‌کند؛ این ستمدیده است که باید آن را طلب کند. ــــــ دکتر مارتین لوتِر کینگ، جِی. آر، فعال حقوق بشر آمریکایی

نه استبداد این دیوار، این مکان نفرت‌انگیز را فراموش کنید، نه عشق به آزادی را که آن را ویران کرد. ــــــ دیوارنوشته‌ای بر دیوار برلین

فرصت‌ها میان مشکلات نهفته‌اند. ــــــ آلبرت انیشتین، فیزیکدان و متفکر آلمانی

آموختم که شجاعت به معنی نداشتن ترس نیست، بلکه به معنای چیره شدن بر آن است.

معنی ذکاوت اشتباه نکردن نیست، بلکه این است که بدانی چطور به‌سرعت اشتباهت را جبران کنی.

کار درست را بکن، نه کاری را که خوشایند دیگران است.

فکر خطرناک وجود ندارد؛ خود فکر کردن است که خطرناک است.

حالا که فکرش را می‌کردم، می‌دیدم که خیلی خنگ‌بازی درآورده‌ام. واکنشم فقط یک دلخوشی بچگانه در برابر واقعیت بود.

اگر مالَت برود، یک‌چیزت را از دست داده‌ای، آبرویت برود، هزار چیز، شجاعتت برود، همه‌چیز.

خیلی از قفسه‌هایی که روزگاری پُرشان کرده بودند، حالا خالی بودند. دلیلش این بود که کتاب آدم‌ها را به فکر وا می‌دارد، اما جمهوری دموکراتیک آلمان می‌خواست مطمئن شود که مردم به دلخواه خودش فکر می‌کنند.

مامان هرچه بیشتر از کسی بدش می‌آمد، رفتار مؤدبانه‌تری داشت.

هر کاری در جهان، تنها با امید ممکن می‌شود. ــــــ مارتین لوتِر

فرصت‌ها میان مشکلات نهفته‌اند. ــــــ آلبرت انیشتین، فیزیکدان و متفکر آلمانی

مامان کتاب اِنجیلش را هم بین وسایل گذاشته بود. من سر تکان دادم و داشتم برش می‌داشتم که مامان آن را از دستم کشید و اصرار کرد که آن کتاب باید همراهمان باشد. یک تکه کاغذ دیگر برداشتم و روی آن نوشتم: برای اشتازی‌ها، که بیشتر از ما به این کتاب احتیاج دارند. بعد یادداشت را روی کتاب گذاشتم و آن را به او دادم. مامان یادداشت را خواند، آهسته چیزهایی گفت که نتوانستم بفهمم و بعد اِنجیل را کنار گذاشت.

مامان گفت: «این قدرت مادریه که به‌خاطر بچه‌هاش می‌جنگه. وقتی که خودتون بچه‌دار بشین، اون‌وقت می‌فهمین. من باید از همون روز اول با شما می‌اومدم این‌جا.» گفتم: «ما باید از همون روز اول بهت می‌گفتیم.» برای اولین‌بار من و مامان توی یک بحث با همدیگر هم عقیده بودیم.

آموختم که شجاعت به معنی نداشتن ترس نیست، بلکه به معنای چیره شدن بر آن است. ــــــ نِلسون ماندِلا، فعال سیاسی آفریقای جنوبی

مامان گفت: «می‌دونم.» بعد بالأخره با دست به دیوار تونل ضربه زد، برگشت و ورودی تونل را نگاه کرد و گفت: «فریتز، تو نمی‌ری توی ارتش اون‌ها. گرتا، تو هم باید جایی بزرگ بشی که بتونی هر عقیده‌ای که می‌خوای داشته باشی و هر کتابی رو که دوست داری بخونی. همه‌مون باید دوباره دور هم جمع بشیم. ما این تونل رو تموم می‌کنیم.»

مامان بینی‌اش را بالا کشید، سرش را به علامت نفی تکان داد و گفت: «وقتی رفته بودم پیش اوما گِرترود، اون‌ها نامه‌هایی رو که چند سال پیش برای باباتون فرستاده بودم بررسی کرده بودن. بهم گفتن این نشون می‌ده که من هنوز هم به اون وفادار موندم. من گفتم که اون شوهرمه و معلومه که بهش وفادارم. بهم پیشنهاد دادن که کمکم می‌کنن ازش طلاق بگیرم. ولی من نمی‌خوام این کار رو بکنم. این شد که یه کار خیلی سطح پایین‌تر بهم پیشنهاد کردن. پولی که حالا بهم می‌دن، کفاف کرایه خونه، غذا یا خرج‌های دیگه‌مون رو نمی‌ده.»

فاجعه هیچ‌وقت تنها نمی‌آید. ــــــ ضرب‌المثل آلمانی