بریده‌های کتاب از او؛ چهار قصه‌ی شورانگیز
کتاب از او؛ چهار قصه‌ی شورانگیز اثر نرجس شکوریان فرد

کتاب از او؛ چهار قصه‌ی شورانگیز

انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۴.۵از ۲۱ رأیخواندن نظرات
هرکس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
مجهول
روایت است که پیران هر امت پیامبران آن طایفه اند چقدر رسالت پیامبری به قامت پیری حاجی برازنده بود. وگرنه این گونه نیست که هر پیری را، پیامبری شایسته باشد. راستیِ جوانی پیامبر پیری است.
مجهول
تا اسلام هست و تا کفر هست راه مبارزه باز است. و این مردان خدا هستند که قدم در این مسیر می گذارند. مرد خدا بمان.
مجهول
«خودخواهی» تو را هم از خودت دور می کند و هم از آرزوهایت. خراب می شوی و مدفون در خودی که هیچ است. اما وقتی که خدا را بخواهی، همه عالم را خواسته ای. آن وقت خدا محبتت را می ریزد در آب و تشنگان را سیراب می کند. محبوب شدن، محبوب بودن و محبوب ماندن هنر است.
مجهول
رفتی زبَرَم ای گل نشکفته جوادم دارم ز فراقت غم ناگفته جوادم با مادرت از داغ تو ای نوگل خندان ژاز دیده روان است دُر ناسفته جوادم هر جا نگرم روی تو باشد به مقابل نجوا بکنم با تو چه آهسته جوادم با مادر زارت نتوانم غم دل گفت یادت نبود با دل پرغصه جوادم نه بود پدر تا که سوی قبله کشد پا بیند قد رعنای تو شایسته جوادم آن روز که نعش تو به تابوت عیان شد دیدم قد رعنات به خون خفته جوادم گفتم پسرم رفت به آرامگه خویش شد نوگل نشکفته اش بشکفته جوادم
مجهول
زیر پرچم هرکسی نباید سینه بزنی. اگر روزی تفنگ تعارفت کردند ببین صاحبش کیست و تو را برای چه فراخوانده. این را رحمت از «امامش» آموخته بود. مطمئن باش که تاریخ تکراری است و تو در هر زمانی امامی داری که یزیدی مقابلش عَلَم سیاه برداشته است. یزیدی نباش که گندم ری ارزش ندارد.
مجهول
مادر! برای آمدنت نماز جعفر طیار خواندم و از امامت خواستمت. هزاران بار برای تو نماز می خوانم و به پابوس آقا می روم و تا ابد ممنونش می مانم، به خاطر محمدعلی، امیر و محمودرضا که هنوز حاضرید و ناظرید و مایهٔ برکت. شماها نیستید، اما برکت حرکت درستتان، دنیا را تکان داده. هرجا که اسلام رفته، اسم خمینی و مرام یارانش هم در ادامه اش آن جا را از سکوت مقابل ظلم آمریکا درآورده است. دنیا می گذرد و شماها آمده بودید که در این «رهگذر» نمانید. خوش به حالتان که این را فهمیدید و بد به حال آن هایی که در این «رهگذر» ساکن شده اند و خدا از آن ها نگذرد که برای بقای خودشان، چقدر به ایران اسلامی خیانت کردند و می کنند. اما خیالتان راحت که آخر «ما هم خدایی داریم.»
مجهول
هوایت که می کنم، نگاه به آب می اندازم. عمق دریا را که نمی توانم ببینم. تو کجای این آب، سرخِ آبی شده ای، نمی دانم. شنیده ام در آب شهید شدن و ماندن سخت تر است تا روی خاک و در خاک نهفتن. نمی دانم مادر. ولی هرچه هست زیبایی و دامادی تو فراتر از همهٔ دامادهاست. قبر که نداری تا برایت گل بیارم و نقل بپاشم. فرشته ها وکیل من که برایت جشن مفصل بگیرند. محمدعلی و امیر هم که ساقدوشت هستند. به به از این داماد و از این ساقدوش ها.
مجهول
گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را گل من یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت
مجهول
تا اسلام هست و تا کفر هست راه مبارزه باز است. و این مردان خدا هستند که قدم در این مسیر می گذارند. مرد خدا بمان.
پیرو ۱۲

حجم

۲۹۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۲۹۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۶۰۰
۲۳,۷۶۰
۴۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد