شوهرش همراه با اولین مرد کور بهآهستگی به طرف در میرفتند، کنار تختهای دو طرف میایستادند و اشیای قیمتی کورها را میگرفتند، بعضیشان اعتراض میکردند که این غارت بیشرمانه است، درست هم میگفتند، سایرین هم با لاقیدی دارایی خود را میدادند و استدلال هم میکردند که هیچچیز دنیا برای آنها نمیماند و آدم مالک مطلق چیزی نیست، این هم حقیقتی شفاف بود
shariaty
شاگرد دوافروش گفت کور شدن من خیلی ساده بود، شنیدم کوری بین مردم شایع شده، میخواستم بدانم اگر کور شوم چطور میشوم، چشمهایم را بستم و وقتی باز کردم کور شدم،
shariaty
ما آنقدر از مرگ میترسیم که همیشه سعی داریم عذری برای مردهها بتراشیم و از گناه آنها بگذریم، انگار میخواهیم پیشاپیش برای مرگ خودمان هم عذری بیاورند و از ما بگذرند
mahya
اگر نمیتوانیم کاملاً مثل آدم زندگی کنیم، دستکم هرچه در توان داریم بهکار بگیریم تا کاملاً حیوان نشویم
کاربر ۲۶۳۱۸۲۹
مرد توی ماشین سرش را به طرف آنها برمیگرداند، اول به اینطرف بعد به آنطرف، انگار داد میزند، از حرکت لبهایش بهنظر میرسد چند کلمه را تکرار میکند، یک کلمه نه سه کلمه، آخرسر یکی که در را باز میکند، معلوم میشود که میگوید، من کور شدهام.
shariaty