بریدههایی از کتاب ماجراهای کلاس پرحاشیه
۴٫۴
(۹۴)
تمرین:به سؤالات زیر جواب دهید:
چرا جلوی ناظم و معلم ادب را رعایت میکنیم و مطابق میلشان رفتار میکنیم؟
الف) چون ما را از کلاس بیرون میاندازند.
ب) چون زورمان بهشان نمیرسد، ولی آنها زورشان به ما میرسد.
ج) چون اگر طوری رفتار نکنیم که آنها انتظار دارند، آنها هم طوری رفتار میکنند که ما انتظار نداریم.
د) همهٔ موارد.
Black
انضباط که درس نیست.
Black
کنجکاو داد زد: از همه بیشتر میدونید از چی حرصم میگیره؟ طرف اونقدر موهاش ریخته انگار اسید سولفات منیزیوم به جای شامپو زده به سرش، بعد اومده تبلیغ لوسیون ریزش مو میکنه.
من پریدم وسط حرفش و گفتم: البته قیافه خیلی مهم نیست.
کنجکاو جواب داد: نه، مهم نیست. ما هم نمیگیم قیافه مهمه. مگه به سیبزمینی با اون قیافهاش میخوره اونقدر خوشمزه و باحال باشه! قیافه مهم نیست؛ ولی تو که قیافه نداری، واسه چی واسه بقیه قیافه میگیری؟
بینظم زاده هم به بحث ما پیوست و گفت: بابا آخه تویی که از لحاظ نظافت شخصی مشخصه که مسواک شخصی هم نداری و تازه هنوز با شونه آشنایی پیدا نکردی، دیگه ننویس: «قبل زل زدن تو چشای من، فاتحه دلتو بخون!». من باید فاتحه خودم رو بخونم که بوی گندت مزه اورانیوم غنیشده میده. فکر کنم به جای اینکه حموم بری، مثل خرسهای گریزلی خودت رو به دیوار میکشی تا شپشهای پشتت ساییده بشه.
من هم در ادامه حرفهای بقیه گفتم: اگه اینا خوشگلن، لابد به شعلهپخشکن هم باید بگن مشعل المپیک. معلوم نیست که به چیش مینازه؟ اگه قیافه هم داشته باشی، نباید اونقدر خودت رو بگیری. چرا بقیه رو آدم حساب نمیکنی؟ یعنی تا حالا کسی بالاتر از خودت ندیدی که بهش احترام بذاری؟
Black
سیب گفت: من میخواستم...
گوجه وسط حرفش پرید و گفت: تو چی میگی. تو مگه سبزیجاتی؟ چرا بیربط اومدی؟
Black
دست توی جیبم کردم و کاغذ را در آوردم و بلند خواندم: دو تا نون و یک کیلو خیارشور بخر. فقط مثل اون دفعه کپکزده نباشه. بچهها از خنده داشتند زمین را گاز میگرفتند. گفتم: نه. کاغذ اشتباه بود،
Black
کاغذ دیگر را برداشتم و خواندم: تلفن شما تا هفتاد و دو ساعت دیگر قطع میشود. خب پول قبض رو بده گدا!. بچهها آنقدر خندیده بودند که کار از زمین گاز گرفتن گذشته بود. داشتند همدیگر را گاز میگرفتند.
Black
امان از این بینمکها.
Black
یعنی چنان شرلوک هلمزیه که توی مدرسه وقتی سؤال میدن: کلمهٔ مناسب را در جای خالی قرار دهید، تو جای خالی مینوشت: «مناسب».
Black
طرف وقتی معلم نباشه، از دیوار صاف بالا میره، توی یه دستش لوله خودکار داره که خردهکاغذ شلیک میکنه و با اون یکی دستش روی میز مشغول کنده کاریه. لنگه کفشش رو هم میزنه به سقف، جاش بمونه تا بعداً بگه با یه حرکت نینجایی پریده و پاش رو صدوهشتاد درجه بلند کرده و زده به سقف. اما تا معلم میاد، مثل مجسمه ساکت میشینه تا معلم نفهمه کار اون بوده. چقدر هم که معلم نمیفهمه.
انعطافپذیر بلند شد و گفت: یعنی فهمیدید آقا؟
Black
ما تئاتر میخوایم یالّا... ما تئاتر میخوایم یالّا.
Black
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
۴,۰۰۰۵۰%
تومان