بریدههایی از کتاب ماجراهای کلاس پرحاشیه
۴٫۴
(۱۱۴)
تمرین:به سؤالات زیر جواب دهید:
چرا جلوی ناظم و معلم ادب را رعایت میکنیم و مطابق میلشان رفتار میکنیم؟
الف) چون ما را از کلاس بیرون میاندازند.
ب) چون زورمان بهشان نمیرسد، ولی آنها زورشان به ما میرسد.
ج) چون اگر طوری رفتار نکنیم که آنها انتظار دارند، آنها هم طوری رفتار میکنند که ما انتظار نداریم.
د) همهٔ موارد.
Black
کنجکاو داد زد: از همه بیشتر میدونید از چی حرصم میگیره؟ طرف اونقدر موهاش ریخته انگار اسید سولفات منیزیوم به جای شامپو زده به سرش، بعد اومده تبلیغ لوسیون ریزش مو میکنه.
من پریدم وسط حرفش و گفتم: البته قیافه خیلی مهم نیست.
کنجکاو جواب داد: نه، مهم نیست. ما هم نمیگیم قیافه مهمه. مگه به سیبزمینی با اون قیافهاش میخوره اونقدر خوشمزه و باحال باشه! قیافه مهم نیست؛ ولی تو که قیافه نداری، واسه چی واسه بقیه قیافه میگیری؟
بینظم زاده هم به بحث ما پیوست و گفت: بابا آخه تویی که از لحاظ نظافت شخصی مشخصه که مسواک شخصی هم نداری و تازه هنوز با شونه آشنایی پیدا نکردی، دیگه ننویس: «قبل زل زدن تو چشای من، فاتحه دلتو بخون!». من باید فاتحه خودم رو بخونم که بوی گندت مزه اورانیوم غنیشده میده. فکر کنم به جای اینکه حموم بری، مثل خرسهای گریزلی خودت رو به دیوار میکشی تا شپشهای پشتت ساییده بشه.
من هم در ادامه حرفهای بقیه گفتم: اگه اینا خوشگلن، لابد به شعلهپخشکن هم باید بگن مشعل المپیک. معلوم نیست که به چیش مینازه؟ اگه قیافه هم داشته باشی، نباید اونقدر خودت رو بگیری. چرا بقیه رو آدم حساب نمیکنی؟ یعنی تا حالا کسی بالاتر از خودت ندیدی که بهش احترام بذاری؟
Black
انضباط که درس نیست.
Black
دست توی جیبم کردم و کاغذ را در آوردم و بلند خواندم: دو تا نون و یک کیلو خیارشور بخر. فقط مثل اون دفعه کپکزده نباشه. بچهها از خنده داشتند زمین را گاز میگرفتند. گفتم: نه. کاغذ اشتباه بود،
Black
کاغذ دیگر را برداشتم و خواندم: تلفن شما تا هفتاد و دو ساعت دیگر قطع میشود. خب پول قبض رو بده گدا!. بچهها آنقدر خندیده بودند که کار از زمین گاز گرفتن گذشته بود. داشتند همدیگر را گاز میگرفتند.
Black
امان از این بینمکها.
Black
سیب گفت: من میخواستم...
گوجه وسط حرفش پرید و گفت: تو چی میگی. تو مگه سبزیجاتی؟ چرا بیربط اومدی؟
Black
به اولین کسی که به شما گفت: «ظاهر مهم نیست، دلت پاک باشه» یک آفتابه پر از آب معدنی بدهید. دقت کنید که آفتابه را از دستشویی برداشته باشید و نشُسته باشیدش. بعد به او بگویید: از این آفتابه آب بخور. اگر اعتراضی کرد، بگویید: ظاهر ظرف که مهم نیست، مهم کیفیت آب معدنی است.
نیکام
طرف وقتی معلم نباشه، از دیوار صاف بالا میره، توی یه دستش لوله خودکار داره که خردهکاغذ شلیک میکنه و با اون یکی دستش روی میز مشغول کنده کاریه. لنگه کفشش رو هم میزنه به سقف، جاش بمونه تا بعداً بگه با یه حرکت نینجایی پریده و پاش رو صدوهشتاد درجه بلند کرده و زده به سقف. اما تا معلم میاد، مثل مجسمه ساکت میشینه تا معلم نفهمه کار اون بوده. چقدر هم که معلم نمیفهمه.
انعطافپذیر بلند شد و گفت: یعنی فهمیدید آقا؟
Black
یعنی چنان شرلوک هلمزیه که توی مدرسه وقتی سؤال میدن: کلمهٔ مناسب را در جای خالی قرار دهید، تو جای خالی مینوشت: «مناسب».
Black
ما تئاتر میخوایم یالّا... ما تئاتر میخوایم یالّا.
Black
چه کسی گفته پیامبر گفته نماز بخوانیم؟
الف) بقال سر کوچه
ب) آقا به خدا ما نبودیم.
ج) این بود!
د) کسی که به هیچ دلیلی گوش نمیدهد و فقط دنبال بهانهای میگردد تا نماز نخواند.
ali
باباجان بذارید بره خودشو بکشه. کسی مجبورش نکرده، و دوباره خوابید.
Black
کار عملی:با دوستانتان به پِیج یک شاخ مغرور بروید، برایش کامنت بگذارید و حسابی از او تعریف کنید. بعد از اینکه او حسابی کیف کرد، یک کامنت دیگر بگذارید که: آخ ببخشید. شما را با فلانی اشتباه گرفتیم. شما هیچکدوم از این حرفها نیستید.
در پایان، رفتار او را به عنوان گزارش نوشته و برای خودش دایرکت کنید. شاید که درست شود؛ البته شاید.
Black
مسائل اسلام هم همینطوره. کسی که میدونه و عمل نمیکنه و ایمان نمیاره که تکلیفش مشخصه. اما کسی که نمیدونه، دو حالت داره:
رو به خندان کردم و گفتم: تو دو حالت رو میتونی بگی؟
خندان گفت: بله آقا. اینکه کاری نداره. حالت اول، حالت دوم.
آشفته به خندان گفت: تو اینقدر مغز متفکری، ندزدنت.
Black
تمرین:لطفاً به سؤالات زیر پاسخ مناسب دهید:
کسی که مریض میشود ...
الف) خیلی خوش به حالش میشود؛ چون به خاطر مریضی مدرسه نمیآید و حال میکند.
ب) روزگارش سیاه است؛ چون نه میتواند بازی کند، نه بستنی بخورد و نه تهدیگ ماکارونی.
ج) همهاش دعا میکند که دکتر برایش آمپول ننویسد. بعداً ادعای مرد بودن هم دارد.
د) باید به فکر درمان باشد، نه اینکه کاری کند کلاً سلامتیاش برنگردد.
Black
تمرین:لطفاً به سؤالات زیر جواب دهید:
وقتی موقع رانندگیِ ما، پدر میگوید: عزیزم آرامتر برو، مراعات کن، یعنی ...
الف) حسابی از رانندگی ما ترسیده، چون میداند چیزی یاد نگرفتیم.
ب) باید تندتر برویم که ترسش بریزد.
ج) با ما نیست؛ چون میداند که ما گوش نمیکنیم. دارد به ماشین روبرویی میگوید.
د) به اندازهای که شخصیت او را قبول داریم، حرفش بر ما تأثیر میگذارد.
اگر به حرف نماز گوش بدهید ...
الف) برایتان جایزه میخرم. پس بچههای خوبی باشید.
ب) نماز هم به حرف شما گوش میدهد.
ج) دیگر به حرفهای من گوش نمیدهید.
د) نماز شما را از بدیها و گناهان نهی میکند.
Black
در آسانسور ...
الف) کسی که میگوید به چه طبقهای رسیدیم، دقیقاً کجا قایم شده است؟
ب) موقع پیاده شدن دکمه تمام طبقات را میزنیم.
ج) بپر بپر میکنیم تا آسانسور تاب بخورد.
د) اگر غیر از ما کس دیگری در آسانسور باشد، بیشتر مراعات ادب میکنیم.
Black
گفتم: محزون جان، درسته. ما برای اینکه بفهمیم که هدف خداوند از خلقت انسان چی بوده، باید چه کار کنیم؟
محزون بادی به غبغبش انداخت و گفت: آقا میریم و توی اینترنت جستجو میکنیم.
گفتم: خسته نباشی دلاور! خداقوّت قهرمان! نه محزون جان! خود خدا بهتر از هر کسی میتونه راجع به هدفش از آفرینش صحبت کنه. در قرآن خداوند میفرماید که هدف من از خلقت انسان اینه که انسان بنده من بشه. البته بچهها همهٔ موجودات بندهٔ خداوند هستن، ولی تنها به انسان این اختیار و آزادی داده شده که خودش مسیر بندگی روا پیدا کنه و با پای خودش این مسیر رو بره تا به خوشبختی و نعمت های ابدی خداوند برسه.
آسیمهسر که تا آن زمان ساکت بود، گفت: آقا! راه خوشبختی و رسیدن به بندگی خدا چیه؟
Black
گفتم: نه؛ کلاً فوتبال بازی نمیکنه.
مشکوک پرسید: پس چه کار میکنه؟
گفتم: بردنش توی آشپزخونهٔ یه رستوران داره ظرف میشوره و هویج و کلم خورد میکنه. هر ۱۰ دقیقه یه بار هم نگاهی به ماهیتابه میاندازه که پیاز داغها نسوزه.
یا فاطمه زهرا (س)
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
۴,۰۰۰۵۰%
تومان