بریدههایی از کتاب کتاب آه
۴٫۵
(۱۸۱)
حسین روی به اصحاب کرد و گفت «مردم بندگانِ دنیایند و دین لیسیدنیای است روی زبانِ ایشان نهاده. تا مزه از آن میتراود، نگاهش دارند و وقتی بنای آزمایش شود، دینداران اندک باشند.»
کاربر ۳۴۱۱۸۲۵
بسم الله الرحمن الرحیم. سوی حسین ابن علی از شیعهٔ او، از مؤمنین و مسلمین.
اما بعد، بیا که مردم چشم به راهِ تو دارند و رای آنها در غیرِ تو نیست. بشتاب! بشتاب! بشتاب!
مورچهی کتاب خوان :)
گفت «فدای تو شوم، خواهانِ کجایی؟»
گفت «امّا اکنون، مکه. و بعد از آن خیرِ خود را از خدا خواهم.»
گفت «خداوند خیر نصیبِ تو گرداند و من را فدای تو کند. پس اگر به مکه رفتی، زنهار نزدیک کوفه نشوی! که آن شهر نامبارک است: پدرت بدانجا کشته شد و برادرت بییاور ماند و او را به خنجر زدند که نزدیک بود جان در سرِ آن نهد. مُلازمِ حرم باش
مورچهی کتاب خوان :)
بهترین امانها امانِ خداست و او در آخرت کسی را امان ندهد که در دنیا از او نترسیده باشد. از خدا خواهیم که در دنیا از او مَخافَتی داشته باشیم که موجبِ ایمنی باشد در روزِ قیامت.
کاربر ۳۴۱۱۸۲۵
این کلام امام هشتم استوار است که: «اگر مردمان زیبایی کلامِ ما را میدانستند، خود از ما پیروی میکردند».
کاربر ۳۴۱۱۸۲۵
مردم را به مالِ دنیا برانگیزند ــ و همهٔ آنها بندهٔ دنیایند. پس همان کس که وعدهٔ یاری داده است، با تو به ستیزه و جنگ برخیزد و همان کس که تو را بیشتر دوست دارد، تو را بییاور گذارد و یاری آنها کند.
zeinab
دو دست زیرِ گلوی او گرفت و چون پر شد، به آسمان پاشید و گفت «چون چشمِ خدا میبیند، آنچه بر من آمد سهل باشد.»
nila
شهادتِ خویش را به او نمود. در این هنگام، امّسلمه سخت بگریست و کار را به خدا گذاشت.
و حسین با امّسلمه گفت «ای مادر، خدای ــ عزّوجلّ ــ خواسته است که حرم و کسان و زنانِ مرا آواره بیند و کودکانِ مرا سربریده و مظلوم و درقیدوزنجیربسته بیند، که آنها استغاثه کنند و یار و یاوری نیابند.»
z.zahiri
پیغمبر را دید: میآید ــ با گروهی از فرشتگان از چپ و راست و پیشِ روی او ــ تا حسین را به سینه چسبانید و میانِ دو چشمِ او را ببوسید و گفت «حبیبی یا حسین! گویا تو را بینم در این نزدیکی: بهخونآغشته و کشته، در زمینِ کربوبلا، به دستِ گروهی از امّتِ من، و تو تشنه هستی و آبت ندهند و آرزوی شفاعتِ من دارند. خداوند آنها را روزِ قیامت به شفاعتِ من نائل نگرداند. حبیبی یا حسین! پدرت و مادرت و برادرت نزدِ من آمدهاند و آنها آرزومندِ تواند و تو را در بهشت درجاتی است که تا شهید نشوی، به آن درجات نائل نگردی.»
z.zahiri
مروان گفت «با امیرالمؤمنین بیعت کن!»
حسین گفت «وای بر تو که بر مؤمنین دروغ گفتی! چه کسی او را بر مؤمنین امیر کرده؟»
z.zahiri
حسین روی به اصحاب کرد و گفت «مردم بندگانِ دنیایند و دین لیسیدنیای است روی زبانِ ایشان نهاده. تا مزه از آن میتراود، نگاهش دارند و وقتی بنای آزمایش شود، دینداران اندک باشند.»
zoe.azizi
حسین گفت «بندهٔ خدا، رای صواب بر من پوشیده نیست و لکن فرمانِ الهی چنان است که هیچ کس با او برنیاید.»
یاس
چون حسین ابن علی بر عَقَبهٔ بطن بالا رفت، اصحابِ خود را گفت «من خود را کشته بینم.»
گفتند «چگونه یا اباعبدالله؟»
گفت «خوابی دیدم.»
گفتند «چه بود؟»
گفت «دیدم سگانی مرا میدریدند و در آن میانه، سگی بود دورنگ.»
ZohreAalipour
حسین افتان و خیزان بود: به مشقّت برمیخاست، باز میافتاد.
دانش جو
علی ابن حسین گفت:
پدرم آن روز، مرا به سینه چسبانید و گفت «ای فرزند، از من این دعا فراگیر ــ که فاطمه به من آموخت و او از رسولِ خدا و او از جبرئیل فراگرفته بود. در هر حاجت و مهم و مصیبت که پیش آید و امرِ عظیمدشوار بگوی: بِحَقِّ یس وَ القُرآنِ الحَکیم، وَ بِحَقِّ طه وَ القُرآنِ العَظیم، یا مَن یقدِرُ عَلی حَوائِجِ السّائِلین، یا مَن یعلَمُ ما فِی الضَّمیر، یا مُنَفِّسآ عَنِ المَکروبین، یا مُفَرِّجآ عَنِ المَغموُمین، یا راحِمَ الشَّیخِ الکبیر، یا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغیر، یا مَن لایحتاجُ اِلَی التَّفسیر، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد، وَ افعَل بی کذا وَ کذا.
دانش جو
هر حاجت و مهم و مصیبت که پیش آید و امرِ عظیمدشوار بگوی: بِحَقِّ یس وَ القُرآنِ الحَکیم، وَ بِحَقِّ طه وَ القُرآنِ العَظیم، یا مَن یقدِرُ عَلی حَوائِجِ السّائِلین، یا مَن یعلَمُ ما فِی الضَّمیر، یا مُنَفِّسآ عَنِ المَکروبین، یا مُفَرِّجآ عَنِ المَغموُمین، یا راحِمَ الشَّیخِ الکبیر، یا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغیر، یا مَن لایحتاجُ اِلَی التَّفسیر، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد، وَ افعَل بی کذا وَ کذا. به حقِ یاسین و قرآنِ حکیم و به حقِ طاها و قرآنِ عظیم، ای که میتوانی نیازِ نیازمندان را برآوری و ای که میدانی آنچه را که در نهانهاست، و ای که گرفتاران را گشایشی و ای که غمِ غمگینان را پاک کنی، و ای که بر پیرِ سالخورده مهربانی و ای که روزی نوزادِ خرد را میدهی، و ای که آشکاری (بینیاز از هر تفسیری و توضیح،) درود بر محمّد و خانوادهاش فرست و با من چنین و چنان کن.»
para32oo
سکینه پیکرِ پدرش، حسین، را در آغوش گرفت.
جماعتی از اعرابِ چادرنشین ریختند، او را کشیدند و از پدر جدا کردند.
سکینه گفت:
چون او را در آغوش گرفتم، بیهوش شدم. در آن حال، شنیدم میگفت:
چون آبِ گوارا نوشیدید، یادم کنید
چون از غریب یا شهیدی شنیدید، بر من بگریید
علی
چون جنگ بر پای شد، خداوند پیروزی را بفرستاد تا بر سرِ حسین بال بگسترد و او را مخیر گرداند میانِ فیروزی بر دشمن و لقای خویش.
حسین لقای خدای را اختیار کرد.
طایفهای از جنّ برای یاری او حاضر گشتند و از او دستوری خواستند.
اذن نداد.
M.Mosaferi
هرگاه دشمن بر اصحابِ حسین احاطه میکرد، عباس میتاخت و آنان را میرهانید.
وقتی عباس رفت و کشته شد، لشکری باقی نمانده بود.
کاربر ۶۶۶۴۳۹۵
محمّدِ اشعث ایاس ابن عثلِ طائی را از بنیمالک (و او مردی شاعر بود و بسیار به زیارتِ محمّدِ اشعث میآمد) و او را گفت «به ملاقاتِ حسین بیرون رو و این نامه به او برسان.» و آنچه مسلم ابن عقیل گفته بود، در آن نامه بنوشت و مالی به او داد و گفت «این توشهٔ راه و این چیزی که عیالِ خود را دهی.»
ایاس گفت «مرکوبی خواهم ــ که شترِ من لاغر شده است.»
محمّد گفت «این هم راحله! با پالان! سوار شو و برو.»
آن مرد سوار شد و به استقبالِ حسین رفت.
پس از چهار شب، در منزلِ زباله به او رسید.
...
حجم
۵۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۸۰ صفحه
حجم
۵۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۸۰ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان