«بهش فکر کن. هر روز میلیاردها نفر بیدار میشن تا به تقلا کردن برای زندگی ادامه بدن، بعضیها فقط امیدوار هستن که یه روز دیگه رو هم با بدبختی سر کنن. اون تعداد کمی که به اندازهٔ کافی غذا برای خوردن دارن، امیدوار هستن زندگیشون یه معنایی داشته باشه، امیدوار هستن که رؤیاها و هستیشون با شنهای زمان به هوا نره. ولی تو نه. دیگه نه. کاری که ما تو آکادمی میکنیم، کاری که تو به عنوان یکی از برگزیدهها انجام میدی، ماندنی خواهد بود. یه روز مردم کتابهایی رو که دربارهٔ تو نوشته شده میخونن. دربارهٔ تو حرف میزنن و بحث میکنن. درست مثل پیشگامان اولیه و کاشفانی که توی کتابهای درسی امروز راجع بهشون میخونی. تو کریستوفر کلمب، مارکو پولو و نیل آرمسترانگ هستی، که همه توی یه آدم جمع شدن.»
Hani
چیزی که مردم را، بیشتر از آنچه فکرش را بکنید، میترساند.
safin
مادرم همیشه سر تولدم احساساتی میشد. به این اوقات میگفت: لحظات باران بهاری.
یا مهدی