- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب پر
- بریدهها
بریدههایی از کتاب پر
۴٫۱
(۷۱)
بله، این خدا، این سرنوشت، کجاست که هر چه او را جستجو میکنیم نمییابیم؟ کی؟ چه وقت این خدا خواهد فهمید که مادامی که خود را پنهان کند ما بندگان فانی هرگز قدرت یافتن او را نداریم! آه که این نظام مخفی، پنهان و نادیدنی، مسخره است و بندهی ناچیزی چون من هم آن را لایق مقام خداوند نمیداند.
بهناز
بالاخره زندگی قمار است، ماجراست، انسان یا میبرد یا میبازد. زندگی مثل معرکهایست که پایان ندارد وقتی که صدای یک نفر کمکم ضعیف و خاموش شد، صدای دیگری جوانتر و قویتر رشتهی داستان را در دست میگیرد و ادامه میدهد.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
وقتی انسان منظوری را دنبال میکند، دست و پا میزند و وقتی که موفق شد، آنوقت مثل کسی که قوایش تمام شده با کمال بیحالی به نتیجه نگاه میکند و یا اصلاً پشیمان میشود. این قضیه، برای من هم پیش آمده، و از اینکه فصلی از زندگی ما تمام و بسته شد متأسف بودم. متأسف بودم که زندگی نسبتاً مطمئن فعلی ما برای یک آتیهی نامعلومی از بین رفت.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«اگر ماویس حاضر است به سوی من بازگردد، من باید دیوانه باشم که نصف کره زمین را بین خودمان فاصله بگذارم.»
atena
شاید وقتی که دوباره به هم رسیدیم جبران کنیم، مگر اینکه آنجا هم بین طبقات و اشخاص فرق بگذارند،
AS4438
کسی بر قبر یک دزد تاج گل نمیگذارد.
AS4438
، اما اگر تمام سرگذشتها بدون دست و پا زدن و سعی و کوشش و ناکامی و بدبختی با جملهی: «و تا آخر با خوشبختی با هم زندگی کردند» تمام میشد آنوقت عشق یک چیز پیشپا افتادهای بیش نبود و موضوعی که قابل سعی و اهتمام باشد وجود نداشت، بالاخره زندگی مبارزهایست و تنها با امید نمیتوان به مقصود رسید.
miss.quait
میدانید، من هرگز ماویس را به چشم «یک زن» نگاه نمیکردم. او چیزی مافوق اینها بود، بیش از یک فرد زیبا و رعنا، بیش از یک جسم ظریف و دوستداشتنی، او قدرت بود، او توانایی بود. بدن او، جسم او، نمیتوانست مال یک نفر باشد، او با آن جلال و عظمت متعلق به دنیا بود.
miss.quait
بالاخره زندگی قمار است، ماجراست، انسان یا میبرد یا میبازد. زندگی مثل معرکهایست که پایان ندارد وقتی که صدای یک نفر کمکم ضعیف و خاموش شد، صدای دیگری جوانتر و قویتر رشتهی داستان را در دست میگیرد و ادامه میدهد.
miss.quait
و اگر انتخاب طبایع و خوی و سرشت اختیاری باشد، من باز هم ترجیح میدهم همین که هستم باشم و افتخارات عشق نصیبم گردد
miss.quait
محبوب من: محبوب عزیز و بینظیر من! ناموس زن، محراب زندگی او است، هیچ مردی حق ندارد آن را ملوث کند، هیچ مردی حق ندارد روح زنی را تیره نماید. در آن صورت آن مرد شایستهی زیستن نیست
miss.quait
محبوب من: محبوب عزیز و بینظیر من! ناموس زن، محراب زندگی او است، هیچ مردی حق ندارد آن را ملوث کند، هیچ مردی حق ندارد روح زنی را تیره نماید. در آن صورت آن مرد شایستهی زیستن نیست
miss.quait
ولی در آخر ناچار با نادرستی آن را به دست آوردم، و بعد از همهی این حرفها اکنون هم فکر میکنم که چون به منظور و نیت عالی این کار را کردم حق داشتم.
زهره
آیا یک مرد حق داشت دست به دزدی بزند صرفاً برای اینکه هنری را در مِتْرِس خود کامل نماید؟
زهره
حجم
۱۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۱۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان