هنگامی که محکمه «راجر دالتون» را به جرم اختلاس به سه سال حبس محکوم کرد نکتهای که بیش از همه توجه تماشاچیان را جلب مینمود آن بود که محکوم اندک توجهی به این حکم نداشت و با قدمهای محکم و گردن افراشته سالن دادگاه را در حالی که تبسمی بر لب داشت ترک کرد، تبسمی که حاکی از رضایت و موفقیت بود.
mhrnaz
در دنیای صلح و آرامش شاید عشق کافی باشد، اما بعد در تحولات و بدبختیها، نه.
|قافیه باران|
«ناموس زن، محراب زندگی او است، هر که به آن توهین کند سزاوار مرگ است.»
parisa
من، هم او و هم زندگی را میپرستیدم، و هم از او و هم از زندگی بیم داشتم، چون همانطور که او آرامش و فراموشی کامل به من داده بود گاهی هم به شکنجه و عذاب شدید گرفتارم میکرد. فرشته بود و اهریمن، شیرین بود و بیرحم، خوبی و بدی را به حد نهایت با هم توأم داشت
|قافیه باران|
تنها خود او بود که آن را در سینهام کشت و از بین برد، ولی کسی نمیتواند و قدرت آن را ندارد که خاطرات این عشق را نابود کند
mhrnaz
چه چشمهایی، ای خدا! چه چشمهای بانفوذی!
mhrnaz
زندگی مبارزهایست و تنها با امید نمیتوان به مقصود رسید.
AS4438
و اگر انتخاب طبایع و خوی و سرشت اختیاری باشد، من باز هم ترجیح میدهم همین که هستم باشم و افتخارات عشق نصیبم گردد
miss.quait
ممکن است پنهان باشد ولی خاموش نمیشود و تا آخر حرارت خواهد داد و فقط با مرگ از بین میرود
miss.quait
چرا خدایان ما را در تاریکی رها میکنند تا از طریق نور و حیات زندگی منحرف گردیم و کورکورانه در ظلمت دست و پا بزنیم و با ناکامی دوست بداریم، آخر هم بدون نتیجه این عالم را ترک کنیم!؟
miss.quait