بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیاحت غرب | طاقچه
تصویر جلد کتاب سیاحت غرب

بریده‌هایی از کتاب سیاحت غرب

۴٫۴
(۳۸)
مگر تو نشنیده‌ای، کسی که در کوبیدن دری پافشاری کند، سرانجام آن دَر به روی او باز خواهد شد.
جعفری
برای بیرون راندن آن جانوران، داخل قبر شدم؛ ولی تعداد آنها بسیار بود و بر من چیره شدند. چنان ترسیده بودم که تمام اعضای بدنم می‌لرزید. از مردم کمک خواستم؛ امّا کسی به دادم نرسید. همه مشغول کار خود بودند؛ گویا آنچه را که در قبر رخ می‌داد، نمی‌دیدند. ناگهان اشخاص دیگری در قبر حاضر شدند و مرا یاری کردند و آن جانوران هم پا به فرار گذاشتند. خواستم از آنها بپرسم کی هستند که خودشان به حرف آمدند و گفتند: «کارهای خوب و پسندیده، گناهان و بدی‌ها را از بین می‌برند»
کاربر ۲۹۹۸۵۲۶
دنیا ظلمت‌کده و پژمرده است و زندگی واقعی تنها در سرای آخرت است. کم‌کم بلاها زیاد شد، زمین به شدّت لرزید و هوا طوفانی و تاریک گردید
Ahmad Zahedi
هادی پرسید: آیه‌الکرسی را حفظ هستی؟ گفتم: بلی. او گفت: من همان وابستگی تو، به عروة الوثقی هستم. من تجّسم عشقِ تو به خاندان پیامبرم و از تو هیچ‌گاه جدا نمی‌شوم؛ مگر جایی‌که تو با لغزش‌هایت از من دور شده‌ای
محسن
انسان با مرگ و بیرون رفتن از این جهان مادّی و برطرف شدن این پرده، چیزهایی را که پیش از این نمی‌دید، می‌بیند و به آنها می‌رسد. آن روز معنای آیهٔ «لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطائَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» روشن می‌گردد
Pourya Mashayekh
از کلام گهربار پیامبر است که: دوستی دنیا، بیماری بزرگی است که همهٔ بیماری‌های آدم از شاخ و برگ اوست و یادآوری مرگ، داروی آن بیماری است.
کتابینا
اگر کاری از دست‌تان بر نمی‌آید، دست‌کم این عیش و عشرت و شادمانی را رها کنید؟ مرده باد عاشقی که هم‌رنگِ معشوقِ خود نباشد! امام زمان (ع) آن‌گونه در سختی است و شما این طور در عشرت و راحتی و شادمانی غوطه‌ور؟ با این حال شما ادّعای محبّت آن حضرت را نیز می‌نمایید.
shariaty
گفتم: در کدام مدرسه درس خوانده‌ای که این همه قند و شکر از سخنت می‌ریزد؟ گفت: شما در دنیا پایبند الفاظ و اسامی هستید؛ امّا ما که از دنیا رسته‌ایم، مدرسه و کلاسی نداریم، بلکه همه دانای مادرزادیم، چنان‌که خواجه حافظ در این باره گفته است: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله‌آموز صد مدرّس شد
محسن
گویا شب شد، نورافکن هزار شمعی از سر شاخه‌های درختان روشن شد و از میان برگ درختان، به قدری نورافکن و چراغ روشن گردید که شمارش آن آسان نبود؛ به طوری که تمام باغ‌ها و قصرها را از روز روشن‌تر کرده بود! از روی تعجّب با خود گفتم: خدایا! این چه کارخانه‌ای است که این همه چراغ، روشن نموده است! یادم آمد که در قرآن آمده است: خداوند نور آسمان‌ها و زمین است. چراغی پُر فروغ باشد، نوری است بر فراز نوری دیگر
محسن
گفتم: پس ما بدون اسلحه با آنها چه می‌کنیم؟ گفتند: اگر در دنیا اسلحه‌ای تهیّه نموده باشیم، در منازل بعدی به درد ما خواهد خورد. قرآن که همواره ندا می‌داد: «هر نیرویی در توان دارید، برای رویارویی با دشمنان آماده سازید.» گفتم: من از این آیه شریفه تنها تهیّه ابزار جهادو نبرد در دنیا را می‌فهمیدم. گفتند: قرآن و آیات آن، دستور برای تمام عالَم‌ها، منزل‌ها و مقام‌ها بوده و در بردارنده همه آنهاست.
محسن
با خود گفتم: عجب رفیقی پیدا شد! صد رحمت به آن تنهایی! پرسیدم: اگر به دو راهی رسیدیم راه منزل را می‌دانی؟ گفت: نمی‌دانم! گفتم: من تشنه شده‌ام، در این نزدیکی‌ها آب هست؟ گفت: نمی‌دانم! گفتم: منزل دور است یا نزدیک؟ گفت: نمی‌دانم! گفتم: پس چه می‌دانی؟! گفت: همین قدر می‌دانم که مانند سایه، از اوّل عمر، همراه تو بوده‌ام و از تو جدا نبوده و نیستم؛ مگر آنکه به توفیق خدا، از من جدا شوی!
محسن
[هُوَ اللهُ الَّذی لااِلهَ اِلاّ هُوَ، عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ، هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ، هُوَ اللهُ الَّذی لا اِلهَ إلاّ هُوَ، الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ، السَّلامُ الْمُؤْمِنُ، الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ، الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ، سُبْحانَ اللهِ عَمّایُشْرِکُونَ]
aref keshavarz
از هادی پرسیدم: این چاه‌ها جای چه کسانی است؟ او گفت: این چاه جای کسانی است که مؤمنان را مسخره می‌کردند و دهن کجی می‌نمودند و چشم و ابرو بالا می‌انداختند. کسانی که مردار می‌خورند غیبت کنندگانند. کسانی که از گوش‌های‌شان آتش بیرون می‌آید، غیبت دیگران را شنیده‌اند. کسانی که یکدیگر را مثل سگ و گربه و گرگ می‌درند، در دنیا همواره به یکدیگر فحاشی و ناسزا گفته و تهمت‌زده‌اند، و کسانی که چهره زرد و دو زبان دارند، سخن‌چین و دروغ‌گویانند.
هستی
حضرت زینب (س) نیز به تو سلام رساند و فرمود: ما پیاده‌روی‌های تو را در راه زیارت برادرم، و آن صدمات، گرسنگی، تشنگی و گریه‌هایت را فراموش نمی‌کنیم.
هستی
از سوراخ قبر، داخل گور شدم، دیدم هادی آمده و یک بشقاب پر از سیب در وسط اتاق است. پرسیدم: این از کجاست؟ هادی گفت: کسی از اینجا می‌گذشت، آمد روی قبر و فاتحه‌ای خواند، این ثمرهٔ نقدی عمل اوست! خدا رحمت کند او را که به موقع این هدیه را آورد.
هستی
گویا از تاریکی به روشنایی و از کوری به بینایی و از خواب به بیداری آمده بودیم. دنیا ظلمت‌کده و پژمرده است و زندگی واقعی تنها در سرای آخرت است.
shariaty
وعده وصل چون شود نزدیک، آتش شوق شعله‌ور گردد
Pourya Mashayekh
منتظر ماندم تا شب جمعه رسید؛ امّا خبری نیامد. من به سفارشِ هادی، به صورت پرنده‌ای به منزلم رفتم و روی شاخهٔ درختی نشستم. به کردار و گفتار زن، فرزندان و خویشان و آشنایان توجّه می‌کردم. همه جمع شده بودند و به قول خودشان برای من خیرات می‌کردند. آش و پلو پخته و مجلس روضه‌خوانی راه انداخته و فاتحه می‌خواندند. هیچ‌کدام از کارهای‌شان به حال من سود نداشت، چون روح اعمال و نیّت اصلی‌شان آبرومندی خودشان بود، و از این رو حتّی یک فقیر گرسنه را نیز به سر سفرهٔ خود دعوت نکرده بودند. نیّت همهٔ دعوت‌شدگان نیز تنها خوردن غذا بود؛ یا آمده بودند تا فردا کسی به آنها نگوید چرا به مجلس ما نیامده بودید. آمدن یکایک آن‌ها برای انگیزه‌های شخصی بود. گریهٔ آنها دروغین بود و برای آمرزش من یا برای حسین بن علی (ع) گریه نمی‌کردند.
کاربر ۲۹۹۸۵۲۶
الهی سینه‌ای ده آتش افروز در آن سینه دلی، و آن دل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده خود، جز آب و گل نیست دلم پر شعله گردان، سینه پردود زبانم کن به گفتن آتش‌آلود سخن در کیمیای جسم و جان است اگر خود کیمیایی هست، آنست
کاربر ۳۰۱۸۱۶۵
تو هنوز زمانی را برای دوستیِ محکم با خداوند، پیامبر و خاندان پیامبر در اختیار داری! هم اکنون با دلی امیدوار و روحی پرشکوه، قدم در راه اصلاح خویشتن بردار! تو با تغییر زندگی‌ات راه پاکی را در پیش گیر و از خوبان روزگار شو! تو از خوبان روزگار خواهی شد؛ اما با قدری همّت...
کاربر ۶۸۲۷۳۸۹

حجم

۲۸۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۲۸۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۳۳,۶۰۰
۱۶,۸۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد