بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتابخانه‌ی ارواح | صفحه ۸ | طاقچه
کتاب کتابخانه‌ی ارواح اثر ریچارد دنی

بریده‌هایی از کتاب کتابخانه‌ی ارواح

۴٫۴
(۴۲۷)
همانجا بود که با شنیدن صدای دست‌زدنی آهسته، فهمیدم کسی در تمام این مدت تماشایم می‌کرده است.
Melika
من بچه نبودم. من واقعاً نوجوان محسوب می‌شدم، این با بچه‌بودن خیلی فرق داشت.
miracle
دلم می‌خواست او را بزنم؛ دلم می‌خواست آن‌قدر محکم با مشت به صورتش بزنم که خودش را فراموش کند، دلم می‌خواست همان لحظه از آنجا بروم.
کاربر ۴۸۴۶۱۲۳
فقط دلم می‌خواست به هتل برگردم، خودم را روی تخت بیاندازم و صد سالی بخوابم.
کاربر ۴۸۴۶۱۲۳

حجم

۸۱۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۸۱۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
۲۷,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۷
۸
صفحه بعد