بریدههایی از کتاب پنجرههای دربهدر
۴٫۷
(۲۲)
کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید. مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را میکشند... پس شما نیز آماده باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمیبرید، پسر انسان میآید. این را هم در انجیل لوقا خواندهام. اما دارم به این فکر میکنم، همهٔ ادیان در موضوع منجی، با هم مشترکند. پس در واقع دین، وقتی به آیندهٔ جهان میرسد، دیگر عامل جدایی و تفرقه نیست. برعکس، ادیان در موضوع ظهور منجی با هم یکی میشوند
بنده خدا
عشق این است که تنها به سعادت معشوق بیندیشی، نه به خواستهٔ خودت. عشق یعنی ایثار.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
باورت میشود اگر بگویم او صمیمیترین دوستم را از من دور میکرد، تنها به این دلیل که من یهودی بودم و او مسیحی؟! و هر غیریهود بردهٔ یهود است. و هر غیر یهود باید در خدمت یهود باشد.. خدا غیر یهود را برای خدمتگزاری به یهود خلق کرده... پروفسور با این منطق بارها اشکهای من و هانا را درآورده بود. من و هانا پانزدهسال از هم محروم بودیم، تنها به جرم اینکه هانا کلیسا را دوست داشت و پروفسور، دیوار ندبه را!
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
مدیران دنیا، نجات جهان را نمیخواهند.
آرسینه حیرتزده پرسید: چه میگویی، میکائیل!؟ چطور ممکن است آن را نخواهند؟ پروفسور تمام زندگیاش را صرف مدیریت جهانی کرده، آنوقت تو میگویی نجات دنیا را نمیخواهد!؟
میکائیل به دورترین ستاره خیره شد و گفت: نجات با عدالت گره خورده است. عدالت، بساط آنها را برهم میزند. آنها برابری با دیگر انسانها را تحمل نمیکنند. برای همین میخواهند روی صندلیهای مدیریت بنشینند و ادعای منجیگری کنند.
کاربر ۱۶۶۱۰۳۴
وقتی تلفن را قطع کرد، صدایی در لایهای پنهان در قلبش گفت: چقدر خوب است که دین میتواند امید را در دل انسانها زنده نگه دارد.
با خود فکر کرد که چرا تا به حال به این کارکرد مهم توجه نکرده است.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
فعلاً آنچه برای ما از درجهٔ اول اهمیت برخوردار است، این است که بتوانیم جهان فعلی را مهار کنیم. بتوانیم دینباوری آدمهای آخرالزمانی را از بین ببریم.
کاربر ۱۶۶۱۰۳۴
بدون توجه به دین، بدون احترام به قوانین خداوند، تلاش بشر برای یکیکردن کثرتها نتیجهای نخواهد داشت.
کاربر ۱۶۶۱۰۳۴
ادوارد آه کشید. شمع رو به خاموشی بود: باید همان کاری را بکنید که عاشقها میکنند. باید منتظرش باشید!
آرسینه روی صندلی بهسختی جابهجا شد و پرسید: نمیفهمم! یعنی چه کار کنم؟!
ادوارد لبخند زد: چه خوب! چه خوب که انتظار را کار معنی کردید! انتظار، حقیقتاً کار و عمل است!
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
آرسینه سرش را چند بار به پایین حرکت داد و تأکید کرد که همینطور است: حتی یکبار این موضوع را بر زبان آوردم. گفتم که اگر مسئله به مسیحیت هانا برمیگردد، از او میخواهم یهودی شود.. آن موقع من دختری دهساله بودم و چیزی از تفاوت ادیان نمیدانستم. پروفسور دیوانهوار به پیشنهاد من خندید و گفت: هیچ غیریهودی نمیتواند به آیین یهود درآید. آنها از زمان خلقت برای خدمت به یهود آفریده شدهاند و هیچ بردهای نمیتواند در ردیف ارباب خود قرار بگیرد.
تلخترین خاطرات زندگی من به همان روزها برمیگردد. من پدر و مادرم را از دست داده بودم و پروفسور تلاش میکرد تا مرا در آن تنهایی زجرآور حتی از همصحبتی با دوست صمیمیام محروم کند.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
خود را خوشبختتر از ژان احساس میکرد: من برای بار اول و ژان برای دفعهٔ دوم! بیچاره ژان! بیچاره من! چه سلطهٔ قهارانهای دارد این پیرمرد دانشمند! من و ژان هر دو داریم به ارادهٔ خودمان تسلیم او میشویم...
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
حجم
۱۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۴۶,۸۰۰
تومان