بریدههایی از کتاب تیمارستان متروک
۴٫۵
(۵۳۸)
ملیسا لبخند زد. «میدونی بهترین راه برای نگهداشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچوقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
دخترکتابخون:)📖🤍
جذاببودن همیشه معنیش خوببودن نیست.
i_ihash
ما از ذهنمون میخوایم دست از نگرانی برداره، دست از مشغولیت برداره، دست از دیدن دوباره و دوبارهٔ خوابهای ترسناکِ همیشگی برداره. اما ذهن ما بهندرت درخواستی رو میپذیره.
i_ihash
برای هر کاری یه اولین باری وجود داره،
شکوفا
مرگ تنها راه پایاندادن
میرفندقی
آخه چرا همیشه از دروغ اینهمه بد میگن؟
keep
«میدونی بهترین راه برای نگهداشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچوقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
نَجـــ♡ـــوآ
هرچه فکر بود از سر بری بیرون رفت بهجز یکی: خدا را شکر.
yekta
آره، ولی ارواح نمیتونن به آدم آسیب بزنن.»
دخترکتابخون:)📖🤍
با مرگ پرستار حقیقت ماجرا یک راز باقی ماند؛ رازی که تبدیل شد به قصه و قصهای که تبدیل شد به افسانه.
نقطه ویرگول
بری گفت: «خب پس تو باهاش کنار بیا. من دیگه کاری به این کارها ندارم. کابوس بسه. روح بسه. میخوام یه رمان قطور خوب و عاشقانه از کتابخونه بردارم و یه گوشه قایم بشم تا وقتی که ماجرای پرستار جنت تموم شه.»
«تموم شه؟ اینجور ماجراها هیچوقت تموم نمیشن. اینجور ماجراها هرجا بری باهات میان. جایی که اصلاً به فکرت نمیرسه گیرت میندازن. هرچی بیشتر نادیدهش بگیری، بدتر میشه.»
«آره خب، آدم دربارهٔ هر چیزی میتونه این حرف رو بزنه.»
نیل دستبهسینه شد و گفت: «خب پس میدونی که حقیقت داره.»
بری گفت: «حالا هرچی برادرکوچولو.» بعد روی پاشنهٔ پایش چرخید و بهسرعت به طرف خانه قدم برداشت. «دیگه کی میدونه حقیقت چیه؟»
~آلْبا~☘️
مهربونبودن معنیش این نیست که بیگناهه
sayna
آذرخشی جرقه زد و آسمانِ نفرتآلود و امواج کفآلودِ خشمگینِ دریاچه را روشن کرد. باد موهایش را از صورتش کنار زد و وقتی صدای رعد آمد، قلبش دیوانهوار به تپش افتاد. از روی شانه عقب را نگاه کرد و دید که چراغقوهٔ پشت سرش داشت نزدیک و نزدیکتر میشد.
anusha
آدم نمیتواند از خودش فرار کند
vania
من فقط میخوام همهٔ این چیزها رو فراموش کنم و برای خودم کتاب بخونم.
infj.cam
بچههای دیگه توی این شهر... خب، فقط بهتره بگم که فکر میکنن من یهکم عجیبغریبم.»
~آلْبا~☘️
ملیسا اضافه کرد: «به من اعتماد کن. جذاب بودن همیشه معنیش خوب بودن نیست.»
Farn✾✾sh
«میدونی بهترین راه برای نگهداشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچوقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
نیومون
به سکون نگاه کرد و به سکوت گوش سپرد.
ژنرالیسم
دلواپسیهای کلر پشت لبخندش پنهان بود، مثل ستارهها در آسمانی روشن.
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
حجم
۲۳۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۳۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰۵۰%
تومان