بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رویای ایتالیایی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب رویای ایتالیایی اثر ولادیمیر لورچنکوف

بریده‌هایی از کتاب رویای ایتالیایی

انتشارات:انتشارات خوب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۲ رأی
۳٫۳
(۱۲)
هر کس برای کار به ایتالیا نرفته بود، کارش شده بود الواتی و مستی و کسی هم که کارش به الواتی و مستی بکشه، بطری رو به ازدواج ترجیح می‌ده.
Hadi
حوالی صبح با چشم درخشان، خوشحال، و با چهرهٔ شاداب به کیشیناو برمی‌گشت، جایی که یک سال دیگر به‌آرامی زندگی می‌کرد. تا وقتی که بدنش دوباره درد می‌گرفت، لب‌هایش می‌سوخت، شقیقه‌هایش از حرارت زبانه می‌کشید، قلبش دیوانه‌وار می‌تپید و عقل به او می‌گفت که زمان آن است که به خانهٔ روستایی برگردد و شروع کند به جمع‌آوری آن سوسک‌های کلرادو...
Hadi
«چون اوضاع توی وطنشون اون‌قدر بده، اون‌ها حاضرن به داخل یه سیاه‌چالهٔ تو فضا فرار کنن یا به یه اردوگاه کار اجباری یا به دامن دزدهای جنایت‌کار بین‌المللی تو دریای سارگاسو.»
Hadi
ما اطلاعات صد درصد صحیح داریم که هیئت نمایندگی ریاست‌جمهوری مولداوی، با رهبری خود رئیس‌جمهور، قصد دارن هتل خودشون توی رم رو تو شب ترک کنن و سرتاسر ایتالیا پراکنده بشن تا کارشون رو شروع کنن. یکی به‌عنوان آسفالت‌کنندهٔ جاده، یکی به‌عنوان چوپان مزرعه و یکی دیگه به‌عنوان خدمتکار...»
Hadi
جای بعضی چیزها هیچ‌وقت تو طبیعت، خالی نمی‌مونه. جایی که قبلاً دویست‌هزار مولداویایی داشت حالا می‌تونه دویست‌هزار مراکشی، آلبانیایی، صربستانی، لهستانی یا اهل هر جای دیگه‌ای داشته باشه. همیشه کسی هست که گه رو پاک کنه.
Hadi
بعد از آنکه دولت شوروی قدرت را در مولداوی از دست داد، یک کشیش برای روستا تعیین شد. پدر پایسی شهربازی را نفرین کرد و آن را شهر شیطان نامید. مسیحی‌های کلیسای شرقی را از ورود به محوطهٔ شهربازی سابق منع کرد. او باغرور بقایای چرخ‌وفلک را سوزاند. همه وقتی دیدند اتاقک‌های چرخ‌وفلک با چنان سرعتی به غارت رفت، از خیر چرخ اصلی نگذشتند...
Hadi
اگر آن اتفاق امروز افتاده بود، روستاییان فوراً تصمیم می‌گرفتند پول را صرف نقل‌مکان خودشان به ایتالیا کنند. اما آن زمان زندگی فقط بد بود، افتضاح نبود. بنابراین، مردم اندوهگین به خانه‌هایشان بازگشتند.
Hadi
استقرار یک اتوبوس برقی به کسی بهانه برای حسادت نمی‌داد. مایهٔ افتخار کسی نبود. زندگی شخص خاصی را بهتر نمی‌کرد. همه راضی بودند.
Hadi
«دیگه توانی برای ما نمونده! مثل سگ شخم می‌زنیم. از صبح تا شب مثل کِرم‌ها می‌خزیم و هنوز دو سکه نداریم که به هم بمالیمشون. یه سال می‌گذره و هیچ پولی نمی‌بینیم. خب، این درست نیست. دیروز پنجاه‌هزار لئو تو یه نمایش تلویزیونی به نام لوتو ـ بینگو دیدم. اما تو زندگی واقعی نه. ما از این محل بیزار و خسته‌ایم. چطور بیرون بریم؟ چی‌کار باید بکنیم؟ به ما نشون بدین چی به چیه!»
Hadi
«کی می‌خواد تو ایتالیا کار کنه؟» پانصدوبیست‌وسه نفر در لارگا زندگی می‌کردند. هزاروچهل‌وپنج دست در هوا بالا رفت. بزرگ‌سالان حاضر برای جلب توجه هر دو دستشان را بالا بردند. عدد فرد تعداد دست‌ها به‌خاطر کهنه‌سرباز جنگ بود که یک دست داشت
Hadi

حجم

۱۸۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۸۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۲۸,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد