بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آغامحمدخان قاجار | طاقچه
کتاب آغامحمدخان قاجار اثر معصومه  پاکروان

بریده‌هایی از کتاب آغامحمدخان قاجار

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۳.۷از ۱۶ رأی
۳٫۷
(۱۶)
لطفعلی‌خان که بدنش از خشم می‌لرزید گفت‌: ـ من به مردان سلام می‌کنم‌. در این مجلس اگر مردی هست سلام بر او!
Ahmdrza
ـ اگرچه کارها از عقل شد راست ولیکن کار با عشق بالاست!
Ahmdrza
ـ به دنبال ماهرخ‌بانو می‌گردی‌؟ محمدخان با شرم سر تکان داد و شیخ‌علی‌تجریشی گفت‌: ـ او رفت! همراه خانواده‌اش از تهران خارج شد و به سفری دور و دراز رفت‌! محمدخان از شنیدن این حرف اندوهی تمام وجودش را به لرزه درآورد و نفسی کشید و شیخ‌علی‌تجریشی ادامه داد‌: ـ همین قبل از تو نیز به کلاس آمد و با من و دوستانش خداحافظی کرد‌، سراغ تو را هم گرفت و گفت به تو بگویم که مطمئن است کریم‌خان موافقت می‌کند و با چه من نمی‌دانم! محمدخان بغض راه گلویش را بست و رو به شیخ‌علی‌تجریشی نشست و نفسی کشید‌. نمی‌دانست چرا خداوند دوست‌داشتنی‌های او را از دستش می‌گیرد‌. آن‌روز دیگر حرف‌های شیخ‌علی‌تجریشی را نمی‌شنید‌. با رفتن ماهرخ‌بانو احساس کرد خلائی در دل دارد که این رفتن آن را تشدید کرده است‌. همه‌ی وجودش از رفتن آن دختر می‌لرزید‌
rezamahmoudi79

حجم

۷۰۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۴۸ صفحه

حجم

۷۰۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۴۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد