بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
اَبی» مردم دنیا بدانند که من یک آدم جاهطلب، مقامطلب، اخلالگر، مفسد و ظالم نیستم؛ من چنین هدفهایی ندارم. قیام من قیام اصلاحطلبی است. قیام و خروج کردم برای اینکه میخواهم امت جدّ خودم را اصلاح کنم. من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر بکنم. در نامه به محمّد حنفیه نه نامی از بیعت خواستن است، نه نامی از دعوت مردم کوفه، و اصلاً هنوز مسئله مردم کوفه مطرح نبود.
در این منطق یعنی منطق هجوم، منطق شهید، منطق توسعه و گسترش دادن انقلاب، امام حسین کارهایی کرده است که جز با این منطق با منطق دیگری قابل توجیه نیست، چطور؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بَرَما» آنجا که انسان میخواهد زندگی کند ننگین، آنجا که میخواهد زندگی کند با ظالم و ستمگر، آنجا که میخواهد زندگی فقط برایش نان خوردن و آب نوشیدن و خوابیدن و زیر بار ذلتها رفتن باشد، مرگ هزاران بار بر این زندگی ترجیح دارد. این پیام شهید است.
امام حسین که مهاجم است و منطقش منطق شهید، آن روزی که پیامش را در صحرای کربلا ثبت میکرد نه کاغذی بود نه قلمی، همین صفحه لرزان هوا بود. ولی همین پیامش روی صفحه لرزان هوا، چرا باقی ماند؟ چون فورا منتقل شد روی صفحه دلها؛ روی صفحه دلها آنچنان حک شد که دیگر محو شدنی نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
یک آدم مهاجم نمیخواهد فقط خودش را حفظ کند، میخواهد او را از بین ببرد ولو به قیمت شهادتش باشد. منطق امر به معروف و نهی از منکر، منطق حسین را منطق شهید کرد. منطق شهید ماورای این منطقه است.
منطق شهید یعنی منطق کسی که برای جامعه خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمیخواهد بنویسد. خیلیها در دنیا حرف و پیام داشتند. در حفریاتی که دائما در اطراف و اکناف عالم میکنند، میبینند از فلان پادشاه یا رئیسجمهور سنگنوشتهای درمیآید به اینکه: منم فلان کس پسر فلان کس، منم که فلان جا را فتح کردم، منم که چقدر در دنیا زندگی کردم، چقدر زن گرفتم، چقدر عیش و نوش کردم، چقدر ظلم و ستم کردم. روی سنگ مینویسند که محو نمیشود. ولی در عین حا
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
داغترین خطبههای امام حسین، شورانگیزترین و پرهیجانترین سخنان امام حسین، بعد از شکست کوفه است.
اینجاست که نشان میدهد امام حسین تا چه اندازه روی عامل امر به معروف و نهی از منکر تکیه دارد و اوست که به این دولت و حکومت فاسد هجوم آورده است. از نظر این عامل، امام حسین مهاجم به حکومت فاسد وقت است، ثائر و انقلابی است. بین راه دارد میآید، چشمش میافتد به دو نفر که از طرف کوفه میآیند، میایستد تا با آنها صحبت کند. آنها میفهمند که امام حسین است، راهشان را کج میکنند. امام هم میفهمد که آنها دلشان نمیخواهد حرفی بزنند، راه خودش را ادامه میدهد. یکی از اصحابش که پشت سر میآمد، آندو را دید و با آنها صحبت کرد. آنها قضایای ناراحتکننده کوفه را از شهادت مسلم و هانی برای او نقل کردند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در عامل اول، امام حسین مدافع است. به او میگویند: بیعت کن، میگوید: نمیکنم؛ از خودش دفاع میکند. در عامل دوم، امام حسین متعاون است. او را به همکاری دعوت کردهاند، جواب مثبت داده است. در عامل سوم، امام حسین مهاجم است. در اینجا او به حکومت وقت هجوم کرده است. به حسب این عامل، امام حسین یک مرد انقلابی است، یک ثائر است، میخواهد انقلاب کند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عامل سوم ـ که این را هم مثل دو عامل دیگر، تاریخ بیان میکند ـ عامل امر به معروف و نهی از منکر بود که از روز اولی که امام حسین از مدینه حرکت کرد، با این شعار حرکت کرد. از این نظر، مسئله این نبود که چون از من بیعت میخواهند و من نمیپذیرم، قیام میکنم، بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند، من به حکم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر باید قیام کنم؛ و نیز مسئله این نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کردهاند قیام میکنم (هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت کنند؛ روزهای اول بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست)، بلکه مسئله این بود که دنیای اسلام را منکرات فراگرفته است؛ من به حکم وظیفه دینی، به حکم مسئولیت شرعی و الهی خود قیام میکنم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
امام حسین از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمیبیند، مردم سستعنصر و مرعوبشدهای میداند. در عین حال جواب تاریخ را چه بدهد؟ قطعا اگر امام حسین به مردم کوفه اعتنا نمیکرد، همین ما که امروز اینجا نشستهایم میگفتیم: چرا امام حسین جواب مثبت نداد؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اینجا عکسالعمل امام چه باید باشد؟ حجّت بر او تمام شده است. عکسالعمل، مثبت و ماهیت عملش ماهیت تعاون است؛ یعنی مسلمانانی قیام کردهاند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اینجا دیگر عکسالعمل امام ماهیت منفی و تقوا ندارد، ماهیت مثبت دارد. کاری از ناحیه دیگران آغاز شده است، امام حسین باید به دعوت آنها پاسخ مثبت بدهد. اینجا وظیفه چیست؟ در آنجا وظیفه «نه» گفتن بود. از نظر بیعت، امام حسین فقط باید بگوید: نه، و خودش را پاک نگه دارد و نیالاید. و لهذا اگر امام حسین پیشنهاد ابنعبّاس را عمل میکرد و میرفت در کوهستانهای یمن زندگی میکرد که لشکریان یزید به او دست نمییافتند، از عهده وظیفه اولش برآمده بود؛ چون بیعت میخواستند، نمیخواست بیعت کند؛ آنها میگفتند: بیعت کن، میگفت: نه.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بیعت میخواهید؟ نمیکنم. در اینجا عمل امام حسین عمل منفی است، از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعه خودش مواجه میشود با تقاضاهایی که به شکلهای مختلف: به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب، از او میشود و باید در مقابل آنها بگوید نه، یعنی تقوا. آنها میگویند: بیعت، امام حسین میگوید: نه. تهدید میکنند، میگوید: حاضرم کشته بشوم و حاضر نیستم بیعت کنم.
تا اینجا این نهضت ماهیت عکسالعملی، آنهم عکسالعمل منفی در مقابل یک تقاضای نامشروع دارد و به تعبیر دیگر، ماهیتش ماهیت تقواست، ماهیت قسمت اولِ «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» یعنی «لا اِلهَ» است؛ در مقابل تقاضای نامشروع، «نه» گفتن است (تقوا).
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
یکی از عوامل که به یک اعتبار (از نظر زمانی) اولین عامل است، عامل تقاضای بیعت است. امام حسین در مدینه است. معاویه قبل از مردنش ـ که میخواهد جانشینی یزید را برای خود مسلّم کند ـ میآید در مدینه، میخواهد از امام بیعت بگیرد. آنجا موفق نمیشود. بعد از مردنش یزید میخواهد بیعت بگیرد. بیعت کردن یعنی امضا کردن و صحّه گذاشتن نه تنها روی خلافت شخص یزید بلکه همچنین روی سنتی که معاویه پایهگذاری کرده است که خلیفه پیشین خلیفه بعدی را تعیین کند، نه اینکه خلیفه پیشین برود بعد هم جانشین او را تعیین کنند یا اگر شیعه بودند به نصّی که از طرف پیغمبر اکرم رسیده است عمل کنند؛ نه، یک امری که نه شیعه میگوید و نه سنّی:
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
یک سیاستمدار اینجور عمل میکند. گفت: نه دریا پشت سرت است و نه دشمن روبرویت، نه دوست تو را اجبار کرده است و نه دشمن، هر کدام را که میخواهی انتخاب کن؛ در نهایت آزادی.
پس انقلاب امام حسین، در درجه اول باید بدانیمکه انقلاب آگاهانه است، هم از ناحیه خودش و هم از ناحیه اهلبیت و یارانش؛ انفجار نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
چرا؟ رهبری که میخواهد از ناراحتی و نارضایتی مردم استفاده کند که چنین حرفی نمیزند؛ همواره از تکلیف شرعی میگوید. البته تکلیف شرعی هم بود و امام حسین از گفتن آن نیز غفلت نکرد اما میخواست آن تکلیف شرعی را در نهایت آزادی و آگاهی انجام بدهند. خواست به آنها بگوید دشمن، شما را محصور نکرده، از ناحیه دشمن اجبار ندارید. اگر از تاریکی شب استفاده کنید و بروید، کسی مزاحمتان نمیشود. دوست هم شما را مجبور نمیکند. من بیعت خودم را از شما برداشتم. اگر فکر میکنید که مسئله بیعت برای شما تعهد و اجبار به وجود آورده است، بیعت را هم برداشتم. یعنی فقط انتخاب و آزادی. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیه دشمن یا دوست بکنید، مرا انتخاب کنید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
گفتههای خود امام حسین که نه تنها از آغاز این نهضت، بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع میشود، نامههایی که میان او و معاویه مبادله شده است، سخنرانیهایی که در مواقع مختلف ایراد کرده است، از جمله آن سخنرانی معروفی که در منی صحابه پیغمبر را جمع کرد ـ و حدیثش در تحفالعقول هست و خیلی مفصل است و خطابه بسیار غرّایی است ـ نشان میدهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده؛ انقلاب است اما نه انفجار، انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجار.
از جمله خصوصیات امام حسین این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمیدهد که قیام او حالت انفجاری داشته باشد. چرا امام حسین در هر فرصتی میخواهد اصحابش را به بهانهای مرخص کند؟ دائما به آنها میگوید: آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیه خطر دارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اسلام به انقلاب انفجاری، یک ذره معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است.
آیا جریان امام حسین علیهالسلام یک انقلاب انفجاری و یک انفجار بود؟ یک کار ناآگاهانه بود؟ آیا به این صورت بود که در اثر فشارهای خیلی زیادی که از زمان معاویه و بلکه از قبل از آن بر مردم و خاندان امام آورده بودند، دوره یزید که رسید، دیگر اصلاً حوصله امام حسین سرآمد و گفت هر چه بادا باد، هرچه میخواهد بشود؟! العیاذ باللّه.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اگر یک نهضت را هم بخواهیم بشناسیم و ماهیتش را به دست آوریم، ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم. تا آنها را نشناسیم، ماهیت این نهضت را نمیشناسیم (شناخت علل فاعلی). بعد باید علل غائی آن را بشناسیم؛ یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ اولاً هدف دارد یا هدف ندارد، و اگر هدف دارد چه هدفهایی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهایی، چه عملیاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیاتی که صورت گرفته است، مجموعا چه شکلی پیدا کرده است؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
یک شئ را اگر بخواهیم بشناسیم؛ یا به علل فاعلی آن میشناسیم یا به علل غائی آن ـ که امروز شناخت به علل غائی را چندان قبول ندارند ـ یا به علل مادی آن یعنی اجزاء و عناصر تشکیلدهنده آن، و یا به علت صوری آن یعنی به وضع و شکل و خصوصیتی که در مجموع پیدا کرده است. اگر یک نهضت را هم بخواهیم بشناسیم و ماهیتش را به دست آوریم، ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
هر حال این مرد با اینکه مرد عالمی است، ولی اسرارالشهادة نوشته که بکلی حادثه کربلا را تحریف، قلب، زیرورو، بیخاصیت و بیاثر کرده است. کتابش ـ سراسر نمیشود گفت، چون لا به لای آن [سخن راست] پیدا میشود؛ انبار کاه هم چند تا گندم در آن پیدا میشود ـ [مملوّ از] دروغ است. حالا به خاطر اینکه او یک عالم بوده، با تقوا بوده، مخلص امام حسین بوده است، دیگر ما دربارهاش سکوت کنیم؟ حاجی نوری نباید درباره اسرارالشهاده او اظهارنظر کند، نباید مدرک اسرارالشهادة را بگوید که یک کتاب بیسروتهی بود، نه اول داشت و نه آخر، فقط در حاشیهاش نوشته بودند تألیف فلان عالم جبل عاملی، رفتیم گشتیم آن عالم اصلاً چنین کتابی نداشت، متن کتاب را هم نگاه کردیم پر از دروغ بود، ولی این مرد عالم خیال کرد این کتاب یک کتاب درستی است، برداشت همه آن را در کتاب خودش نقل کرد؟!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
یک عالِم ممکن است در یک قسمت، بزرگ هم باشد. ملاحسین کاشفی است، خیلی مرد ملاّیی هم بوده است، اما روضهالشهداء او پر از دروغ است. به همه دروغ بسته است حتی به ابن زیاد و عمر سعد. کتابش مملوّ از دروغ است. میگوید ابنزیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد قضیه کربلا را قبول کرد. خوب، هر که بشنود میگوید پس عمر سعد خیلی هم تقصیر نداشته، پنجاه خروار طلا را به هر کس بدهند دست به این کار میزند. ملاّ آقای دربندی اتفاقا اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که اینقدر از کتابش انتقاد میکند ـ و به حق انتقاد میکند ـ میگوید مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیهالسلام مرد مخلصی بوده، و میگوید واقعا طوری بود که هر وقت نام امام حسین را میشنید اشکش جاری میشد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
غیبت واجب است آن چیزی است که «جرح راوی» مینامند. یک کسی حدیث روایت میکند، از پیغمبر حدیث روایت میکند، از امام حدیث روایت میکند، آیا شما فورا باید قبول کنید؟ نه، باید تحقیق کنید که این چگونه آدمی است؟ راستگوست یا دروغگو؟ اگر در زندگی او یک نقطه ضعفی ـ عیبی، نقصی، دروغی، فسقی ـ را کشف کردید، اینجا بر شما نه تنها جایز است، بلکه لازم است در متن کتابها این آدم را رسوا کنید، بگویید فلانکس، مثلاً اسحق بن احمری نهاوندی، که فلان روایت را مثلاً روایت شهربانو را ولو در کافی نقل کرده است، یک آدم جعّال و وضّاع و دروغگویی بوده است. او را در مقابل تاریخ باید رسوا کنید. این کار اسمش «جرح» است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
غیبت واجب است آن چیزی است که «جرح راوی» مینامند. یک کسی حدیث روایت میکند، از پیغمبر حدیث روایت میکند، از امام حدیث روایت میکند، آیا شما فورا باید قبول کنید؟ نه، باید تحقیق کنید که این چگونه آدمی است؟ راستگوست یا دروغگو؟ اگر در زندگی او یک نقطه ضعفی ـ عیبی، نقصی، دروغی، فسقی ـ را کشف کردید، اینجا بر شما نه تنها جایز است، بلکه لازم است در متن کتابها این آدم را رسوا کنید، بگویید فلانکس، مثلاً اسحق بن احمری نهاوندی، که فلان روایت را مثلاً روایت شهربانو را ولو در کافی نقل کرده است، یک آدم جعّال و وضّاع و دروغگویی بوده است. او را در مقابل تاریخ باید رسوا کنید. این کار اسمش «جرح» است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان