بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
حسین را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین که فقط این تن نیست، حسین که مثل من و شما نیست؛ حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر میشود. دستگاه بنیامیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحمتر است
AMIR SALAR
اکثریت ما مسلمانها ننگ عالم اسلام هستیم.
║▌║▌║ اقلیت ║▌║▌║
حسین بن علی علیهالسلام یک روح بزرگ و یک روح مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد تن به زحمت میافتد، و روح که کوچک شد تن آسایش پیدا میکند.
🌱ehsan
متنبّی، شاعر معروف عرب شعر خوبی دارد، میگوید:
وَ اِذا کانَتِ النُّفوسُ کبارا
تَعِبَتْ فی مُرادِهَا الْأجْسامُ
میگوید وقتی که روح بزرگ شد جسم و تن چارهای ندارد جز آنکه به دنبال روح بیاید، به زحمت بیفتد و ناراحت شود. اما روح کوچک به دنبال خواهشهای تن میرود، هرچه را که تن فرمان بدهد اطاعت میکند. روح کوچک به دنبال لقمه برای بدن میرود اگرچه از راه دریوزگی و تملّق و چاپلوسی باشد. روح کوچک دنبال پست و مقام میرود ولو با گرو گذاشتن ناموس باشد. روح کوچک تن به هر ذلت و بدبختی میدهد برای اینکه میخواهد در خانهاش فرش یا مبل داشته باشد، آسایش داشته باشد، خواب راحت داشته باشد.
راء
میگوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین علیهالسلامبگرید، بر این مصیبتهایش باید بگرید، بر این تحریفها و مسخها و دروغها باید بگرید.
LiLy !
خواستند مکتب حسین زنده بماند، خواستند حسین سالی یک بار با آن نداهای شیرین و عالی و حماسهانگیزش ظهور پیدا کند، فریاد کند: «اَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لایعْمَلُ بِهِ وَ الْباطِلَ لایتَناهی عَنْهُ لِیرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِاللّهِ مُحِقّا». خواستند «اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُکوبِ الْعارِ» (مرگ از زندگی ننگین بهتر است) برای همیشه زنده بماند. خواستند «لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَما» برای همیشه زنده بماند. زندگی با ستمکاران برای من خستگیآور است؛ مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست.
LiLy !
آیا این حرف مسخره نیست که بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد؟ در صورتی که به نصّ خود امام حسین و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین دیگر امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگر هستند. این چه حرفی است؟! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم دائما به سر خودش بزند، گریه کند، بعد ما برویم به ایشان سرسلامتی بدهیم! این حرفها دین را خراب میکند.
LiLy !
به من میگویید نرو، ولی خواهم رفت. میگویید کشته میشوم؛ مگر مردن برای یک جوانمرد ننگ است؟ مردن آنوقت ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد برای آقایی و ریاست کشته بشود که میگویند به هدفش نرسید، اما برای آن کسی که برای اعلای کلمه حق و در راه حق کشته میشود که ننگ نیست چرا که در راهی قدم برمیدارد که صالحین و شایستگان بندگان خدا قدم برداشتهاند. پس چون در راهی قدم برمیدارد که با یک آدم هلاکشده بدبخت و گناهکار مثل یزید مخالفت میکند، بگذار کشته بشود. شما میگویید کشته میشوم؛ یکی از ایندو بیشتر نیست: یا زنده میمانم یا کشته میشوم. «فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَنْدَمْ» اگر زنده ماندم کسی نمیگوید تو چرا زنده ماندی «وَ اِنْ مِتُّ لَمْ اُلَمْ» و اگر در این راه کشته بشوم احدی در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد اگر بداند که من در چه راهی رفتم
LiLy !
روح کوچک به دنبال لقمه برای بدن میرود اگرچه از راه دریوزگی و تملّق و چاپلوسی باشد. روح کوچک دنبال پست و مقام میرود ولو با گرو گذاشتن ناموس باشد. روح کوچک تن به هر ذلت و بدبختی میدهد برای اینکه میخواهد در خانهاش فرش یا مبل داشته باشد، آسایش داشته باشد، خواب راحت داشته باشد.
LiLy !
دین امری نیست که بر بشر تحمیل شده باشد، بلکه پاسخ به ندای فطرت بشر است. پیمانی که خدا بسته است، روی کاغذ نیست، با لفظ نیست، با صوت نیست، با بیعت نیست، بلکه با قلم تقدیر است، در عمق روح و سرشت انسانهاست. میگوید پیغمبران آمدهاند به مردم بگویند: ایها النّاس! آن پیمانی که در سرشت خود با خدای خود بستهاید، ما وفای به آن پیمان را از شما میخواهیم نه چیز دیگر. «وَ یذَکروهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ» پیامبران یادآوراناند. «وَ یحْتَجّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ» و برای اینکه پیام خدا را به مردم ابلاغ کنند و از این راه با مردم اتمام حجّت نمایند. «وَ یثیروا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقولِ» (چه جملههای عجیبی!) میفرماید: در عقلهای مردم، در فکر مردم، در روح مردم، در اعماق باطن مردم گنجهایی مدفون است؛ گنجهایی عقلانی در عقل مردم وجود دارد، ولی روی این گنجها را خاک و غبار پوشانیده است؛ پیغمبران آمدهاند تا این غبارها و لایههای خاک را بزدایند و این گنجی را که مردم در درون خود دارند به خود آنها بنمایانند.
Afsaneh Habibi
قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولتهای اسلامی هم نیست؛ مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانهاش بیرون کردهاند.
زینب
مردن این است که زنده باشید ولی توسری خور
...!
بعضی از پدیدههای اجتماعی، روح اجتماع را تاریک و کدر میکند، ترس و رعب در اجتماع بهوجود میآورد، به اجتماع حالت بردگی و اسارت میدهد، ولی یک سلسله پدیدههای اجتماعی است که به اجتماع صفا و نورانیت میدهد، ترس اجتماع را میریزد، احساس بردگی و اسارت را از او میگیرد، جرأت و شهامت به او میدهد.
علی فلاح
از این بالاتر شب عاشوراست که اصحاب و اهل بیتش را جمع میکند و از آنها تمجید و تشکر میکند. بعد به آنها میگوید: بدانید از همه شما متشکر و ممنونم، ولی بدانید که دشمنان با شما کاری ندارند و اگر بخواهید بروید مانع شما نمیشوند؛ من هم از نظر شخص خودم که با من بیعت کردهاید بیعت خودم را از دوش شما برداشتم و محظور بیعت هم با من ندارید، هر کس میخواهد برود آزاد است. حسین علیهالسلام از اهلبیت و اصحابی که درباره آنها گفته است که اهل بیتی بهتر و باوفاتر از اینها سراغ ندارم، این مقدار استغنا نشان میدهد و هرگز سخنانی از این قبیل که من را تنها نگذارید، من غریبم، مظلومم، بیچارهام، نمیگوید. البته تکلیف دین خدا را برنمیدارد؛ لذا با افراد که اتمام حجت میکرد، اگر در آنها تمایل به ماندن نمیدید به آنها میگفت از این صحنه دور بشوید زیرا من نمیخواهم شما به عذاب الهی گرفتار شوید، چون اگر از کسی استمداد کنم و او صدای استمداد مرا بشنود و مرا مدد نکند، خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد کرد. این درس استغنا درس کوچکی نبود. همین استغنا بود که بعدها روحیه استغنا بهوجود آورد و چقدر قیامها و نهضتها به وجود آمد!
Edoardo
شاید خیال کنید علما یا مخترعین و مکتشفین و ثروتمندان بیشتر به بشر خدمت کردهاند؛ خیر، هیچکس به اندازه شهدا به بشریت خدمت نکرده است، چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز میکنند و برای بشر آزادی را به هدیه میآورند، آنها هستند که برای بشر محیط عدالت بهوجود میآورند که دانشمند به کار دانش خود مشغول باشد، مخترع با خیال راحت به کار اختراع خودش مشغول باشد، تاجر تجارت کند، محصل درس بخواند و هر کسی کار خودش را انجام بدهد. اوست که محیط [مناسب] را برای دیگران بهوجود میآورد. مثَل آنها مثل چراغ و مثل برق است؛ اگر چراغ یا برق نباشد ما و شما چکار میتوانیم انجام دهیم؟
زینب
چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن علی از آن جنبهای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایی که به نام حسین بن علی میدهیم و مینویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم،
heaven
زندگی این است که بمیرید ولی فائق باشید و مردن این است که زنده باشید ولی توسری خور.
heaven
عمل را پاک تحویل بده که آن که نقّاد است و نقد میکند، آن صرّافی که به این سکه رسیدگی میکند خیلی آگاه است.
Zeinab
به قول اقبال لاهوری: «هیچوقت مسلمانان اسلام را نگهداری نکردهاند، همیشه اسلام بوده است که مسلمانان را نگهداری کرده است.»
Zeinab
پروردگارا! نیتهای ما را، روحهای ما را، دلهای ما را پاک و خالص بگردان، به مسلمین بیداری عنایت بفرما.
Zeinab
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان