بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شرح صدر | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب شرح صدر اثر محمدرضا نعمانی

بریده‌هایی از کتاب شرح صدر

۴٫۷
(۱۶)
در آن دوره سخت که شهید صدر گرفتار مشکلات بزرگی بود و با روحیه‌ای صبورانه و مؤمنانه آن‌ها را تحمل می‌کرد، یک نفر نامه‌ای به این مضمون برای ایشان فرستاد: ما می‌دانیم که حصر، نمایشی است که بعثی‌ها برنامه‌اش را برای تو چیده‌اند و تو نقش قهرمان آن را ایفا می‌کنی. هدف از این کارها هم این است که جایگاه تو در میان مردم بالا برود. ما می‌دانیم که تو مزدور آمریکا هستی و این نمایش‌ها هم هیچ فایده‌ای برایت ندارد. وقتی شهید صدر این نامه را خواند محاسن خود را به دست گرفت و اشک‌هایی سوزناک از چشمش جاری شد و گفت: «این محاسن در راه اسلام سفید شده. آیا درحالی‌که در چنین موقعیتی هستم به من می‌گویند تو مزدور آمریکا هستی؟!»
میثم
اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: «به خدا قسم اگر بعثی‌ها مرا بین اعدام پنج فرزندم و اعدام این افراد مخیر می‌کردند، اعدام بچه‌های خودم را انتخاب و آن‌ها را قربانی می‌کردم؛ چون اسلام به این پنج نفر احتیاج دارد، نه به بچه‌های من».
میثم
شهید صدر چند روز بعد از من خواست از خانه بیرون بروم و گفت: «تو را اذیت کردم. تو به من وفادار بودی، سودی نمی‌بینم در اینکه همراه من شهید شوی. تلاش کن خودت را نجات بدهی». من قبول نکردم که از خانه بروم و به او گفتم: «من به هر قیمتی باشد کنار شما می‌مانم». ایشان چندین بار به اشکال مختلف سعی کرد که من از خانه بروم و او را تنها بگذارم و من نپذیرفتم. ایشان به من گفت: «تو وفا کردی و همراه من بردباری نمودی. آیا خواسته‌ای داری؟» گفتم: «بله». گفت: «خواسته‌ات چیست؟» گفتم: «به من قول بدهید که وارد بهشت نمی‌شوید مگر اینکه من همراه شما باشم». گفت: «با خدا عهد می‌بندم که وارد بهشت نمی‌شوم، مگر اینکه تو همراهم باشی». و من در زندگی خود به هیچ‌چیز مثل این عهد و پیمان افتخار نمی‌کنم.
m.salehi77

حجم

۴۹۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

حجم

۴۹۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد