بریدههایی از کتاب شرح صدر
۴٫۷
(۱۶)
در این باره به او انتقاد میشد و عدهای میگفتند: آیا یک مرد عاطفی صلاحیت مرجع یا رهبر بودن را دارد؟! رهبری و مرجعیت فقط باید در اختیار افراد قوی و سخت باشد، نه انسانهای عاطفی که به خاطر این و آن، دل میسوزانند و اشک چشمشان جاری میشود. عدهای هم - خدا آنها را ببخشد - به این حرف اکتفا نکرده، بلکه این خلقوخو را بهعنوان نقطه ضعف شهید صدر مطرح میکردند تا او را در میان مردم بدنام کنند و چه در حوزه و چه در جامعه اعتبار او را از بین ببرند. وقتی این انتقادات به گوش شهید صدر میرسید، ایشان خیلی ناراحت میشد، نه به خاطر اینکه به شخص ایشان ایراد گرفته بودند، بلکه به این دلیل که آن انتقادها در چارچوب تخریب حوزه و مرجعیت صورت میگرفت، یعنی کاری که رژیم بعث در پی آن بود. از شهید صدر شنیدم که میگفت: «اینها از من چه توقعی دارند؟ آیا میخواهند با بیمهری و خشونت با مردم رفتار کنم؟ آیا میخواهند به آنها عشق نورزم؟ آخر یک پدر چطور میتواند با قلبی بی مهرِ فرزندانش، آنها را تربیت کند؟ مگر این مردم همان کسانی نیستند که قرار است پرچم اسلام را به دوش بکشند و از کرامت قرآن دفاع کنند؟ اگر نمیتوانیم با اموالمان به همه مردم رسیدگی کنیم، چرا با اخلاق و دلها و عواطفمان آنها را در بر نگیریم؟»
m.salehi77
اگر نمیتوانیم با اموالمان به همه مردم رسیدگی کنیم، چرا با اخلاق و دلها و عواطفمان آنها را در بر نگیریم؟
مینا
به شهید صدر اطلاع دادند یکی از افراد شناختهشده حوزه علمیه به مدیر کل سازمان اطلاعات و امنیت نجف گفته است: «منتظرید صدر دیگر چه کار کند؟ آیا میخواهید او به خمینی دوم در عراق تبدیل شود؟ چرا او را اعدام نمیکنید؟». وقتی خبر این حرف به شهید صدر رسید، فقط یک جمله گفت: «خداوند تو را ببخشد، اگر امروز مرا بکشند، فردا هم شما را میکشند»
m.salehi77
در ایام حصر، نیروهای امنیتی خانه شهید صدر را کاملاً محاصره کرده و مثل گرگهایی گرسنه که در کمین شکارشان هستند، گرداگرد خانه را گرفته بودند. اما مهربانی شهید صدر حتی شامل حال آنها هم میشد. بهعنوان مثال ظهر یکی از روزهای حصر، من در کتابخانه خوابیده بودم که با صدای «لاحول ولاقوة الا بالله» گفتن شهید صدر بیدار شدم. خیال کردم اتفاقی افتاده و از ایشان پرسیدم آیا چیزی شده؟ گفت: «نه! از شکاف کوچک پنجره به اینها [یعنی نیروهای امنیتی] نگاه میکردم و دیدم تشنهاند و در این هوای گرم عرق از سر و رویشان جاری است».
گفتم: آقا جان! اینها همان کسانی هستند که خانهتان را محاصره کردهاند و حامیان و یاران شما را زندانی میکنند؟ اینها همان کسانی هستند که کودکانتان را ترساندهاند و آنها را از سادهترین چیزهایی که بچههای همسنوسالشان دارند محروم کردهاند. گفت: «پسرم حرفت درست است، اما ما باید با آنها مهربان باشیم. اینها چون در محیط اسلامی صحیحی زندگی نکردهاند و فضای مناسب تربیت ایمانی برایشان فراهم نشده، منحرف شدهاند. خدا چقدر امثال این افراد را مورد هدایت و رحمت خود قرار داده و آنها به افرادی صالح و مؤمن تبدیل شدهاند».
بعد به طبقه پایین رفت و خدمتکارش حاج عباس را بیدار کرد و از او خواست به آنها آب بدهد.
m.salehi77
رضای تو و تنها رضای تو را میخواهم نه بهشت جاودان؛ و مگر آیا بهشت جاودان بدون رضای تو خوش است؟!
m.salehi77
سپیدهدم روز بعد بود که شهید صدر مرا برای نماز بیدار کرد. برخاستم و نماز صبح را خواندم. بعد از نماز شهید صدر به من گفت: «خودم را بشارت میدهم که انشاءالله شهادتم فرارسیده است».
گفتم: «خیر است انشاءالله؛ چیزی شده؟»
گفت: «در عالم خواب دیدم که داییام مرحوم شیخ مرتضی آلیاسین و برادرم مرحوم سید اسماعیل صدر هر کدام روی یک صندلی نشستهاند و یک صندلی هم بین خودشان برای من گذاشتهاند و همراه با میلیونها انسان دیگری که همراهشان هستند، منتظر آمدن من هستند». سپس نعمتها و حال خوشی را که آن دو از آن برخوردار بودند، برایم توصیف کرد.
گفتم: «چه بسا این خواب نشاندهنده فرج و پیروزی باشد انشاءالله».
گفت: «شهادت بزرگترین پیروزی است انشاءالله».
m.salehi77
شهید صدر سعی داشت نهاد حوزه و مرجعیت را از ریشه تغییر دهد، بهگونهای که جوابگوی نیازهای حال و آینده بوده و با اقتضائات زندگی تناسب داشته باشد و بتواند مرجعیت و حوزه را کاملاً حفظ و حمایت کند و برای آن ثباتی همیشگی را به وجود بیاورد.
شهید صدر حتی حزبالدعوه را که بهانه عدهای برای تخریب او در میان مردم بود، تنها برای حفظ کیان اسلام و امت اسلامی تأسیس کرد. عجیب است که عدهای به فرزندان خود اجازه میدادند به عضویت حزب صلیبی بعث دربیایند، اما برای تأسیس حزب اسلامی الدعوة با شهید صدر مبارزه میکردند. عدهای از مردم در مدتی که عراق تحت اشغال انگلیس به سر میبرد از روحانیون انتقاد میکردند و میگفتند: «علما ورود فرزندان ما به مدارس انگلیسی را حرام اعلام کردهاند، اما مدرسهای اسلامی برای آنها راهاندازی نمیکنند». اما همین افراد وقتی روحانیون برای آنها حزبی اسلامی تأسیس کردند تا جلوی عضویت آنها در حزب بعث یا حزب کمونیست و به طور کلی فرقههای الحادی را بگیرد، بهسان لشکری قوی و بههمپیوسته در مقابل این حزب قرار گرفتند
m.salehi77
از شهید صدر شنیدم که میگفت: «اینها از من چه توقعی دارند؟ آیا میخواهند با بیمهری و خشونت با مردم رفتار کنم؟ آیا میخواهند به آنها عشق نورزم؟ آخر یک پدر چطور میتواند با قلبی بی مهرِ فرزندانش، آنها را تربیت کند؟ مگر این مردم همان کسانی نیستند که قرار است پرچم اسلام را به دوش بکشند و از کرامت قرآن دفاع کنند؟ اگر نمیتوانیم با اموالمان به همه مردم رسیدگی کنیم، چرا با اخلاق و دلها و عواطفمان آنها را در بر نگیریم؟».
m.salehi77
شهادت این بزرگواران که عمری را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذراندهاند به دست اشخاص جنایتکاری که عمری به خونخواری و ستمپیشگی گذراندهاند عجیب نیست؛ عجب آن است که مجاهدان راه حق در بستر بمیرند و ستمگران جنایتپیشه، دست خبیث خود را به خون آنان آغشته نکنند. عجب نیست که مرحوم صدر و همشیرهٔ مظلومهاش به شهادت نایل شدند؛ عجب آن است که ملتهای اسلامی و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهلبیت رسولاللّه (ص) وارد میشود بیتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند.
m.salehi77
فاطمه زهرا زنی عالم بود؛ الگوی والای علم و فرهنگ بود؛ اما نه این فرهنگی که استعمارگران برای ما میخواهند، نه فرهنگ هوسرانی و برهنگی، نه فرهنگ اختلاط و لاابالیگری، نه فرهنگ اباحیگری؛ بلکه فرهنگ حقیقی.
فاطمه زهرا بهپا خاست؛ وقتی تکلیف اقتضا کرد که به مسجد برود، به مسجد پدرش رفت و آن خطبه باعظمت را خواند که تنها بزرگان علما از عهده فهمش برمیآیند. همچون سیلی که از دریا سرازیر میشود، بلاغت و فصاحت و حکمت از کلماتش سرازیر میشد، درحالیکه چند سال داشت؟ درحالیکه عمر شریفش کمتر از بیست سال بود، اما به علما و حکما درس داد و الگوی والایی ارائه کرد که زن اروپایی تا امروز به آن نرسیده است.
این فاطمه زهرا است که توانست در تاریخ اسلام ثابت کند علم با دین جمع میشود و فرهنگ حقیقی با ایمان به خدا و تمسک به اسلام و التزام به حجاب و عمل به شعائر دین همراه است.
m.salehi77
حجم
۴۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۴۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان