پرودون در ادامهٔ بحث میگوید قوانین واقعی که کارکردهای جامعه موقوف بر آنهاست، ربطی به اقتدار ندارند؛ این قوانین از بالا تحمیل نمیشوند، بلکه از سرشت خود جامعه مایه میگیرند.
Havisht
از دید تاریخی آنارشیسم عقیدهای است که انتقاد از جامعهٔ موجود و چشمانداز جامعهٔ دلخواه آینده و وسیلهٔ گذشتن از یک جامعه به جامعهٔ دیگر را مطرح میکند. نه با شورش بیتأمل صرف میتوان آنارشیست شد و نه با نفی فلسفی و مذهبی قدرت دنیوی. عارفان و رواقیان به دنبال آنارشی نیستند بلکه قلمرو دیگری را میطلبند. در بیان تاریخی، آنارشیسم بیشتر دلمشغول انسان در رابطهاش با جامعه است.
helya.B
سباستین فور میگوید «هر کس اقتدار را انکار کند و با آن به ستیز برخیزد، آنارشیست است.»
helya.B
انقلاب را افراد یا انجمنهای سرّی پدید نمیآورند، تا اندازهای خودبهخود میآید؛ قدرت چیزها و جریان حوادث و واقعیتها انقلاب را پدید میآورد. انقلاب زمانی بس دراز در ژرفای آگاهی مبهم تودهها آماده میشود ــ سپس ناگهان راه به بیرون میگشاید، و آن هم غالباً به محض به دست آوردن کوچکترین فرصت.
ali banijamali
بااینحال واضح است که هرجومرج زیانبار بسیار به دور از نیت مردانی نظیر تولستوی و گادوین و ثورو و کروپوتکین است که نظریههای اجتماعیشان همگی آنارشیستی توصیف شده است. میان آنارشیست قالبی و آنارشیستی که ما غالب اوقات در عالم واقع میبینیم تفاوتی آشکار وجود دارد؛ بخشی از این تفاوت مربوط به اشتباه معنایی، و بخشی دیگر مربوط به کجفهمیهای تاریخی است.
helya.B
همهٔ آنارشیستها اقتدار را انکار میکنند و بسیاری از آنان با اقتدار میستیزند. اما بههیچوجه نمیتوان همهٔ کسانی را که منکر اقتدارند و با آن میجنگند منطقاً آنارشیست نامید.
helya.B