بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گیتار | طاقچه
تصویر جلد کتاب گیتار

بریده‌هایی از کتاب گیتار

نویسنده:ضحی کاظمی
انتشارات:نشر کتاب کوچه
امتیاز:
۲.۶از ۱۱ رأی
۲٫۶
(۱۱)
نویسنده نوشتن را دوست داشتم. از بچگی. اما هیچ‌وقت نوشته‌هایم برایش رضایت‌بخش نبود. همیشه با تعجب می‌پرسید چطور معلم به انشاهای ضعیف من بیست می‌دهد؟ زیاد مطالعه می‌کرد. داستان، رمان، تاریخ، دوست داشت نویسنده شود اما هیچ‌وقت نوشته‌هایش را به کسی نشان نمی‌داد. یک روز به هوای خانه‌تکانی عید دفتر شعری که زیر تخت نگه می‌داشتم پیدا کرده و شعرهایم را خوانده بود. انقدر خجالت‌زده‌ام کرد که خودم دفتر را دور ریختم و دیگر سراغ شعر نرفتم. گه‌گاهی داستان می‌نوشتم و در نشریات دانشگاه چاپ می‌کردم. یا نمی‌فهمید، یا به رویم نمی‌آورد. اولین رمانم را به او تقدیم کردم. حتی بازش نکرد. گفت کار اول‌همهٔ نویسنده‌ها ضعیف است. حالا دارد تمام خانه را می‌گردد. به امید پیدا کردن شعری، داستانی، یادگاری از من. من تنها چیزی که برایش باقی گذاشتم همان یادداشت خودکشی‌ام بود.
zeinab.ghl
مبینا پنج‌ساله بود، ملیکا سه‌سال‌ونیم. مبینا بیست سوره از جزء سی حفظ بود، ملیکا چهارده سوره. در مسابقات حفظ قرآن گروه سنی سه تا هفت سال، بین پانصد شرکت‌کننده، مبینا اول شد، ملیکا دوم. جایزهٔ نفر اول ربع‌سکهٔ بهار آزادی بود، جایزهٔ نفرات بعدی، اسباب‌بازی. برگشتنی، تمام مدت، مبینا گریه می‌کرد که چرا ملیکا عروسک گرفته و به او جایزه نداده‌اند.
mb
مادرم دوست داشت پزشک شود. شیمی قبول شده و سال‌ها دبیر بود. پدرم دوست داشت وکیل شود. تاریخ قبول شده و سال‌ها دبیر بود. خواهرم وکیل شد، برادرم جراح. شوهرم مهندس بود، من هم دبیر. شوهرم دوست داشت پسرمان هنرمند شود. من دوست داشتم مهندس شود. خواهرم دوست داشت پسرم نویسنده شود. برادرم دوست داشت خواهرزاده‌اش دندان‌پزشک شود. پسرم دکترای فیزیک گرفت و استاد دانشگاه شد. پیانو را عالی می‌نواخت، شعر هم می‌گفت. تا آخر هم پای مسابقات تنیس می‌نشست و آه می‌کشید چرا تنیسور حرفه‌ای نشده.
MOTAHARE

حجم

۸۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۸۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد