- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب مزرعه
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مزرعه
۲٫۷
(۱۵)
تو همیشه از چشمهای یک نفر میتوانی بگویی که دربارهٔ تو حرف میزند یا نه.
نازنین بنایی
همه قاچ باریکی از خوشبختی را طلبکارند، این چیزی حسی است؛ خوشبختی حقی برای بشر نیست، ولی باید باشد.
نازنین بنایی
شناگر اقیانوسی را تصور کن که جرئت نمیکند چشمهایش را از افق آفتابی بردارد، زیرا زیرش ژرفترین تاریکی مغاک است و جریانهای آب سرد اطراف قوزکهایش چرخ میخورد. او انتخاب کرد که با یک دروغ زندگی کند؛
انتخاب مشتاقانهٔ کوری. من این کار را نکردم. من مثل او نخواهم شد؛ من چیزهایی را که او در کشفشان ناتوان بود، کشف خواهم کرد.
نازنین بنایی
همه قاچ باریکی از خوشبختی را طلبکارند، این چیزی حسی است؛ خوشبختی حقی برای بشر نیست، ولی باید باشد.
Mary gholami
من تو را به چالشی دعوت میکنم: به هر مدرسهای که بروی، هر جایی در دنیا، یک بچهٔ بدشانس پیدا میکنی. دربارهٔ آن بچهٔ بدشانس شایعهٔ بدخواهانهای وجود دارد. این شایعه اساساً مبتنی بر دروغها خواهد بود. با اینکه دروغاند اهمیتی ندارند؛ زیرا وقتی در جامعهای زندگی میکنی که آن دروغها را باور میکند، آن دروغها را تکرار میکند، آن دروغها واقعی میشوند ــ واقعی برای تو، واقعی برای بقیه، نمیتوانی از آنها فرار کنی؛ زیرا موضوع مدرک نیست، موضوع زشتی آنهاست، زندگی کردن میان افکار و خیالات خودت، ولی این فقط مدتی جواب میدهد. دنیا نمیتواند برای همیشه ساکت باشد. وقتی شروع میکند به مقاومت، پس تو باید به خاطر واقعیت فرار کنی ــ چمدانت را ببندی و بگریزی.
نازنین بنایی
ما، وقتی حقیقت انزوا در حس آگاهیمان غرق میشود، تغییر میکنیم؛ نه از همان ابتدا بلکه بهآرامی، رفتهرفته، تا اینکه آن را به عنوان هنجاری میپذیریم و هر روز بدون درک این حالت به زندگی ادامه میدهیم، بدون دنیای خارجیای که در طرفداری از ما فرسوده میشود، و به ما وظایفمان را در قبال یکدیگر یادآوری میکند؛ بدون حضور غریبههای عبوری یا همسایههای اطرافمان، بدون کسی که از پشتسر ما را بپاید ــ در حالت پایداری از دیده نشدن. این تصوراتِ ما را از اینکه چگونه باید رفتار کنیم، چه چیزی قابلپذیرش است، و مهمتر از همه، از چه چیزهایی میتوانیم فرار کنیم، اصلاح میکند.
نازنین بنایی
زیر دوش آب سرد ایستادم و فکر کردم باید گریه کنم ــ از خودم پرسیدم نباید گریه کنم؟ مثل تصمیم گرفتن برای سیگار کشیدن یا نکشیدن بود. این وظیفهٔ من به عنوان یک پسر نبود؟ گریه کردن باید از روی غریزه باشد؛ ولی پیش از نشان دادن احساسات مکثی میکنم. از نظر غریبهها من آدم ملاحظهکاریام. در این مورد احتیاط نبود؛ ناباوری بود. نمیتوانستم یک واکنش احساسی را به موقعیتی بچسبانم که درکش نمیکردم. نباید گریه میکردم. دلایل زیادی برای گریه کردن وجود داشت.
نازنین بنایی
حجم
۲۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۷ صفحه
حجم
۲۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۷ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
۳۶,۵۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد