پنهانیم
مثل مضمونی پیچیده در بیتی
مثل دو نام ممنوع
در پشت نقطهچینها...
Eli N
دستان ما
در خاموشی
به ده زبان
با هم سخن میگویند
Eli N
پریهای دریایی
نیمی انسان، نیمی ماهی همینجا زاده میشوند
ملاحان
همینجا میمانند
و کشتیهاشان را آتش میزنند
usofzadeh.ir
چه حس پنهانی دارم
نمیتوانم بگویمآن را
خودش خودش را میگوید
دوباره پنهان میبارد
دوباره باران دوباره باران میبارد
Arya Sadeqi
رو اندازش آسمان
زیراندازش زمین بود
|ݐ.الف
خوابش آبی، فکر و خیالش آبی
چه سودایی در دل نهفته قایق
|ݐ.الف
آن سوی نقطهچینها...
آن سوی نقطهچینها
چه باغی!
چه انگور چلچراغی! چه نارنج تابانی!
آن سوی نقطهچینها
چه کوچهٔ عطرافشانی!
چه گلهایی که از دریچهها فرو میریزد!
آن سوی نقطهچینها
چه قایقی بر امواج
پر از تلاطم عشق
آن سوی نقطهچینها
پیراهن خود را دریده پرهیز
چه عطری!
Reyhaneh Saffarpour
خبرنگار از کلهای که بیرون مانده از خاک
میپرسد:
ـ چه احساسی حالا داری برادر؟
ـ از خوشحالی نمیدانم چه خاکی
روی سرم بریزم
باران رحمتش که بیحساب است
تا خرخره رسیده
و خوان نعمتش که بیدریغ است
ما را به گل کشیده
چه چیزی بهتر از این
الحمدلله ربالعالمین
Reyhaneh Saffarpour
ای کاش سیبی
زیر دندانی
از هوش میرفت
Leo n
خستگی میوزد
از بازویم برگ رمق میریزد
فریاد میزنم
صدایم را هیولایی میبلعد
عقربه
اشاره میکند به قعر دنیا
اگر پایین بیاید
میافتم
Leo n