پنهانیم
مثل مضمونی پیچیده در بیتی
مثل دو نام ممنوع
در پشت نقطهچینها...
farnaz Pursmaily
روحی رها، سری پر از شیدایی
نایی پر از ترانه
دهانی
گرسنهٔ کلامهای تازه
farnaz Pursmaily
دستان ما
در خاموشی
به ده زبان
با هم سخن میگویند
farnaz Pursmaily
رو اندازش آسمان
زیراندازش زمین بود
لبخند و مهربانی
داراییاش، همین بود
Eli N
کوهستان
ابری خونین را میکشد به دندان
انسانها
مزارع درو شده با قامتهای کوتاه
خبرنگار از پیرمرد خستهای میپرسد:
ـ خسارت مالی هم دیدهای، نه؟
ـ نه قربان
فقط قدری کف و سقف خانه به هم رسیده
ـ خسارت جانی چی؟
ـ عیالمان مقداری جان سپرده
خبرنگار از کلهای که بیرون مانده از خاک
میپرسد:
ـ چه احساسی حالا داری برادر؟
ـ از خوشحالی نمیدانم چه خاکی
روی سرم بریزم
باران رحمتش که بیحساب است
تا خرخره رسیده
و خوان نعمتش که بیدریغ است
Leo n
آبها
بلبلی میخواند
چرخ چاهی طنابش را میفرستد به اعماق
تا سطلی آب تازه
بتابد از تاریکی
صدایی پاسخ میدهد، صداهایی دیگر نیز
آبها
حلقه ـ حلقه، میرقصند
بر فراز چاهها
Reyhaneh Saffarpour
یکی در خود فرو میرفت
یکی از خود به در میشد
یکی دنیا را در خود جمع میکرد
یکی خود را در دنیا میپراکند
دو تن با هم میرفتند
Leo n
هر چیزی در وضوح خود، ابهامی
و در ابهام خود، وضوحی دارد
هر چیزی مثل شعر است
حتی عشق
باید خودش بیاید
Leo n
خود را جا میگذارد
تا هیچکس نفهمد
که رفته است
بیآنکه در بگشاید
از خانه بیرون میرود
و محو میشود
مثل مهی سرگردان در تاریکی
Eli N
گاهی صدای زیبایی
در مرداب فراموشی میروید
تنهایی با دستی لرزان صدا را
میچیند و میبوید
و آن را در گلدانی میگذارد
Eli N