- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب من سعیدم
- بریدهها
بریدههایی از کتاب من سعیدم
۴٫۷
(۶)
در زدم. مادر سعید در را باز کرد. غصههای سعید برای تنهایی مادرش برایم زنده شد. چقدر نگران این روزها بود. غذا را دادم. حاجخانم پرسید: «از کجاست؟» گفتم فلان هیات.
صدای مادر سعید لرزید. اشک، کاسه چشمهایش را پر کرد و گفت: «سعید هر وقت از هیات غذای نذری میآورد، حتی اگه خواب بودم بیدارم میکرد. قاشق میآورد، چراغ روشن میکرد و غذا رو میذاشت جلو و میگفت: مامان به نیت امام حسن و امام حسین (ع) یه لقمه بخور.» حالا سعید دیگر نبود.
Book lover 19
از وقتی یادم میآید، سعید هر روز زیارت عاشورا و سوره واقعه را میخواند. عاشق زیارت عاشورا بود. حتی قبل از شهادت گفته بود اگر شهید شد شب اول تا صبح برایش زیارت عاشورا بخوانیم. همینطور هم شد. تا صبح بالای سرش بودیم و زیارت عاشورا و قرآن میخواندیم.
Book lover 19
سعید میگفت: «اگه ما در بطن جامعه و اجتماع نباشیم، منکَر روز به روز زیادتر میشه. اونوقت چه کسی معروف رو گسترش بده؟»
ایلیا
گفت: «نوید، من هر وقت به مشکلی برمیخورم، برای پیدا کردن راه حل به نیت حضرت امالبنین صلوات میفرستم. تا به حال خانم منو از درگاهش دست خالی برنگردونده. امشب هم برای پیدا کردن مسیر به حضرت متوسل شدم.» حرفش که تمام شد دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! شکرت.»
Book lover 19
سعید با عملش درس میداد. از اینهایی نبود که فقط حرف میزنند. حرف میزد و خودش پای کار میماند. در ماموریتها همیشه کارهایی را انتخاب میکرد که بقیه از آنها استقبال نمیکردند. نگهبانی، غذا درست کردن، آوردن آب، درست کردن چای و شربت، برپایی و جمعآوری چادر و هر کار سخت دیگر. سعید با روی باز و با اشتیاق این کارها را انجام میداد.
Book lover 19
«تو چه میدانی که رمل و ماسه چیست؟ بین ابروها رد قناصه چیست؟»
علی
ما مدعیان صف اول بودیم/ از آخر مجلس شهدا را چیدند.
امیرعلی
باشد که حضرت زهرا عنایتی بکنه و به اون هدفی که بهخاطرش آمدم تو سپاه برسم. تنها یک هدف:
هرچه را خواستم از فضل تو گیرم آمد
مانده بیسر شدنم در ره زینب جانت
به قول سردار همدانی اگر دوست داشتین، برام یک روز روزه بگیرید و یک نماز بخوانید.
Book lover 19
یکبار وسط همین شوخیها خنده روی لبهایش ماسید و گفت: «نه محمد! از این خبرها نیست. من برم، جانبازی و اسارت در کار نیست. دعام فقط شهادته، شهادت.»
همیشه میگفت: «شهید علمدار در وصیتش گفته که برای بهترین دوستاتون دعای شهادت کنین.» دعای خودش برای ما این بود. از ما هم میخواست همین دعا را برایش بکنیم. همیشه به من میگفت: «خیلی برام دعا کن.»
Book lover 19
علاقهاش به اهل بیت وصفشدنی نیست. مخصوصا برای امام حسین (ع) و حضرت فاطمهزهرا (س) سنگ تمام میگذاشت. فاطمیه لباس عزا میپوشید. کمتر شوخی میکرد و ذکر یازهرا از لبش نمیافتاد. وقتی توی حسینیهٔ تیپ مراسم داشتیم، اولین نفری بود که به حسینیه میآمد و آخرین نفری بود که میرفت. رسمش بود در مراسم عزاداری جلوی درِ حسینیه میایستاد و به بقیه خوشآمد میگفت. این خوشآمدگوییها را برای اولینبار، او باب کرد. حالا بعد از شهادتش شده رسم مراسم عزاداری و شادی اهل بیت.
Book lover 19
یک آن دیدم سعید نیست. به شوخی به بچهها گفتم: «این سعید که این همه دم از کار میزد کجا گذاشت رفت؟!» حرفم تمام نشده، دیدم خیس عرق و نفسزنان به سمت ما میآید. یک پارچ و چند تا لیوان هم دستش بود. تا رسید گفتم: «کجا رفتی سعید؟! غیبتت رو کردیم.» گفت: «رفتم برای بچهها آب خنک بیارم. البته آب که نه، با یه پارچ شربت اومدم. شربت بخورید و دعا کنین ما هم یک چیزی بخوریم.» با تعجب گفتم: «مثلا چی؟» خندید و گفت: «حاجیجان! گلولهای، ترکشی، چیزی.»
Book lover 19
حجم
۱۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
حجم
۱۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد