بریدههایی از کتاب بابا لنگدراز
۴٫۵
(۴۵۷)
من تصمیم گرفتهام که سر راه بنشینم و تودهای از خوشیهای زندگی را ذخیره کنم، خواه نویسنده بزرگی بشوم یا نشوم، میبینید چه فیلسوفی از آب درآمدهام.
Fatima
من میخواهم هر ثانیه از زندگیم را خوش باشم و میخواهم وقتی که خوش هستم بدانم که خوش هستم.
بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و درحالیکه نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آنوقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بیتفاوت است.
Fatima
من میخواهم هر ثانیه از زندگیم را خوش باشم و میخواهم وقتی که خوش هستم بدانم که خوش هستم.
Fatima
شوخیهای بزرگ مهم نیستند، اصل اینست که آدم بتواند از یک موضوع کوچکی خوش باشد.
Fatima
خوشوقتم که یک بار دیگر به دانشکده و نزد کتابهایم برگشتهام. مثل اینکه واقعاً من یک دانشجوی حسابی هستم، برای من محیط آرام فرهنگی دانشکده نیرودهندهتر از نیویورک است. کتاب و درس، کلاسهای مرتب و منظم مغز آدم را زنده نگاه میدارد، هر وقت هم که مغز آدم خسته شد ژیمناستیک و ورزشهای هوای آزاد و عدهای رفیق یکرنگ است که همه یکجور فکر میکنند و به احساسات یکدیگر پی میبرند. بعضی شبها دور هم مینشینیم فقط حرف، حرف، حرف میزنیم و با تمایلاتی ارضا شده به بستر میرویم، گویی مسئلهی مهمی را که دائر مدار عالم بوده برای همیشه حل کردهایم. گاهی هم در لابهلای این صحبتها شوخیهای مضحک و سرگرمکننده وجود دارد که آدم را راضی میکند. ما قدر شوخیها و بذلهگوییهای خودمان را خوب میدانیم.
Fatima
بابا من سِرّ خوشبختی را پیدا کردهام و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه حداکثر استفاده را کرد.
Fatima
و از لذت خواندن مست شدم.
j
و از لذت خواندن مست شدم.
j
من با این فلسفه که یأس و نکبت و غم قوای اخلاقی را تقویت میکنند مخالفم. افرادی که سعادتمند و خوشحال هستند که مهر و محبت میبخشند
itshirin
بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و درحالیکه نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آنوقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بیتفاوت است.
فاطمه
من دلم میخواهد که به خود تلقین و تظاهر کنم که شما به من تعلق دارید و با این خیال خوش باشم، ولی حقیقت غیر از این است و واقعاً من تنها هستم، باید تنها پشت به دیوار بزنم و با دنیا مبارزه کنم
book 🦔 worm
واویلا مثل سیل، باران میبارد. گمان میکنم امشب باید با شنا خودمان را به کلیسا برسانیم.
book 🦔 worm
ولی برای من خیلی خوشآیند است که تمام روز به انتظار شب بباشم و آنوقت روی یک ورقه کاغذ بنویسم «مزاحم نشوید» و پشت در بچسبانم و ربدوشامبر قرمز نو با کفشهای سرپایی خزدار خود را بپوشم و تمام نازبالشها را روی نیمکت پشت سرم بگذارم و چراغ برنجی پهلوی دستم را روشن کنم و بخوانم، بخوانم، بخوانم.
book 🦔 worm
«آنقدر در دنیا چیزهای جوراجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
Hassan Sedaghat
بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و درحالیکه نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آنوقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بیتفاوت است.
ولی من تصمیم گرفتهام که سر راه بنشینم و تودهای از خوشیهای زندگی را ذخیره کنم، خواه نویسنده بزرگی بشوم یا نشوم، میبینید چه فیلسوفی از آب درآمدهام.
Maryam
«آنقدر در دنیا چیزهای جوراجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
بیتا احمدی
تنها عاملی که مانع از قورباغه جمع کردن من میشود اینست که در اینجا هیچ قانونی جمع کردن قورباغه را منع نکرده است.
بیتا احمدی
آدم هوس چیزهایی که مزهاش را نچشیده هرگز نمیکند، ولی بعد از اینکه یک بار مزهی نعمتی را چشید آنوقت دیگر محرومیت از آن مشکل است.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من، مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم اتفاقاً خیلی هم شوخ است.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من، مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم اتفاقاً خیلی هم شوخ است.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
حجم
۸۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۸۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان