بریدههایی از کتاب بابا لنگدراز
۴٫۵
(۴۵۷)
من از مردمی که مینشینند و رو به آسمان میکنند و چشمها را در چشمخانه میگردانند و میگویند: «خواست خدا چنین بوده است» درحالیکه یقین دارند چنین نیست خیلی عصبانی میشوم.
افتادگی یا تسلیم و رضا یا هر چه میخواهید اسمش را بگذارید علامت سستی و درماندگی است. من پیرو مذهب زندهتر و مبارزتری هستم.
maryam
وقتی که آدم به شخصی، محلی، یا روش مخصوصی در زندگی عادت کرد و ناگهان آن را از دست داد یک جای خالی در دل آدم باقی میگذارد، یک نوع حسی مثل دل مالش به انسان دست میدهد
mimbaran
آدم هوس چیزهایی که مزهاش را نچشیده هرگز نمیکند، ولی بعد از اینکه یک بار مزهی نعمتی را چشید آنوقت دیگر محرومیت از آن مشکل است. برای اینکه آنوقت آدم خود را به داشتن آن نعمت ذیحق میداند.
maryhzd
خاطرجمع باشید که من جوان و خوشحال و سرکیف هستم و امیدوارم شما هم همینطور باشید، چون جوانی کاری به سال و ماه ندارد مهم اینست که انسان زندهدل و پرنشاط باشد، ممکن است بابا موی شما سفید باشد ولی مانند پسربچهها فکر کنید.
Azar
بابا من سِرّ خوشبختی را پیدا کردهام و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه حداکثر استفاده را کرد.
Azar
آدم هوس چیزهایی که مزهاش را نچشیده هرگز نمیکند، ولی بعد از اینکه یک بار مزهی نعمتی را چشید آنوقت دیگر محرومیت از آن مشکل است. برای اینکه آنوقت آدم خود را به داشتن آن نعمت ذیحق میداند.
مریم محسن زاده
ب.ل.د. عزیز
من انشاء نثر لاتین میخوانم. من آن را میخواندهام، من آن را خواهم خواند، من درصدد هستم که آن را بخوانم . امتحان من زنگ هفتم روز سهشنبه اجرا میشود و من یا باید قبول بشوم یا بترکم، بنابراین نامهی آیندهی من یا از جودی صحیح و سالم و خوش و شنگول است یا از تکهپارههای جودی بینوا. در هر صورت وقتی که تمام شد نامهای با احترام خواهم نوشت، ولی امشب گرفتاری زیاد دارم.
در نهایت عجله ج. ا.
Neda^^
بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و درحالیکه نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آنوقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بیتفاوت است.
fatigol
«آنقدر در دنیا چیزهای جوراجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
و این راست است. دنیا پر از شادی است، در صورتی که هر چه پیش آید انسان قبول کند. فقط سرِّ موفقیت در اینست که انسان کمتوقع باشد
Pooria Mardani
فکر نکنید که جای آنها را تنگ میکنم، منزل آنها مثل لاستیک کش میآید. به مجردی که مهمان برایشان میرسد فوراً چند چادر برپا میکنند و پسرها را به خیمهها میفرستند. چقدر این زندگی و ورزش در هوای آزاد برای بهداشت خوب است
گل نرگس
شما و خدای مهربان بیش از آنچه من لیاقت دارم به من محبت کردهاید،
گل نرگس
چند طویله و انبار قبلاً در طول راه بوده که جلو منظره را میگرفته ولی طبیعت مهربان چند صاعقه پشت سر هم فرستاده و آنها را سوزانده است.
گل نرگس
میلولیدند باید تمیز کرد، سرشان را شانه زد، لباس ارمک نو به آنها پوشانید،
کاربر ۱۰۲۶۱۵۹
بینی یک یک را پاک و لباسهاشان را صاف کرد و آنها را به صف به سالن غذاخوی برد تا شام خود را که عبارت از نان سفید و شیر و یک ظرف کمپوت بود بخورند. سپس با نهایت خستگی در درگاه پنجره نشست و شقیقههای پرتپش و داغ خو
❤دختر کتابخوان❤
راجع به مذهب با سمپلها صحبتکردن خالی از خطر نیست. خدای آنها (که دستنخورده از اجداد خویش به ارث بردهاند) نظرتنگ، غیرمنطقی، بیعدالت، خسیس، منتفم و متعصب است. شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من، مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم اتفاقاً خیلی هم شوخ است.
من سمپلها را خیلی دوست دارم. استعداد عملی آنها به استعداد علمیشان میچربد. به نظر من آنها از خدای خودشان بهترند. به خودشان هم گفتم و خیلی از این حرف ناراحت شدند. آنها مرا کافر میدانند و من آنها را. بالاخره ما مسایل مذهبی را از صحبتهای خود کاملاً حذف کردیم.
Vahid Bahrami
بعضی شبها دور هم مینشینیم فقط حرف، حرف، حرف میزنیم و با تمایلاتی ارضا شده به بستر میرویم، گویی مسئلهی مهمی را که دائر مدار عالم بوده برای همیشه حل کردهایم. گاهی هم در لابهلای این صحبتها شوخیهای مضحک و سرگرمکننده وجود دارد که آدم را راضی میکند. ما قدر شوخیها و بذلهگوییهای خودمان را خوب میدانیم.
شوخیهای بزرگ مهم نیستند، اصل اینست که آدم بتواند از یک موضوع کوچکی خوش باشد.
بابا من سِرّ خوشبختی را پیدا کردهام و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه حداکثر استفاده را کرد.
hiba
بابا من سِرّ خوشبختی را پیدا کردهام و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه حداکثر استفاده را کرد.
ftmh_vlk
جوانی کاری به سال و ماه ندارد مهم اینست که انسان زندهدل و پرنشاط باشد،
سرو
من از مردمی که مینشینند و رو به آسمان میکنند و چشمها را در چشمخانه میگردانند و میگویند: «خواست خدا چنین بوده است» درحالیکه یقین دارند چنین نیست خیلی عصبانی میشوم.
سرو
شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من، مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم اتفاقاً خیلی هم شوخ است.
سرو
حجم
۸۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۸۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان