بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بابا لنگ‌دراز | صفحه ۱۴ | طاقچه
۴٫۵
(۴۵۷)
اگر بدانید با چه حرارتی همه درس حاضر می‌کنند. همه تعطیلات را فراموش کرده‌اند، مثل این‌که همچو چیزی اصلاً نبوده است.
جو مارچ
خیلی مشکل است که آدم بخواهد تمام وقت مواظب خود باشد تا آن‌چه را احساس می‌کند نگوید.
جو مارچ
من با این فلسفه که یأس و نکبت و غم قوای اخلاقی را تقویت می‌کنند مخالفم. افرادی که سعادتمند و خوشحال هستند که مهر و محبت می‌بخشند، من به اشخاص بدبین و از زندگی بیزار ایمان ندارم
Shamini
کسی نمی‌تواند مرا متّهم به بدبینی کند. اگر شوهر و ۱۲ بچه‌ام در اثر زلزله در عرض یک روز زیر خاک بروند، روز بعد با قیافه‌ای باز و متبسّم عقبِ شوهر دیگر می‌گردم.
کاربر ۳۵۶۱۵۲۶
کسی نمی‌تواند مرا متّهم به بدبینی کند. اگر شوهر و ۱۲ بچه‌ام در اثر زلزله در عرض یک روز زیر خاک بروند، روز بعد با قیافه‌ای باز و متبسّم عقبِ شوهر دیگر می‌گردم.
Fateme Soltani
فکر نکنید که جای آن‌ها را تنگ می‌کنم، منزل آن‌ها مثل لاستیک کش می‌آید.
Fateme Soltani
قبل از شروع به غذا هم کسی دعا نمی‌کند. این خود نعمتی است که انسان مجبور نباشد برای هر لقمه از کسی شکرگزاری کند (شاید من کافر هستم ولی اگر شما هم یک عمر به اجبار شکرگزاری کرده بودید کافر می‌شدید).
Fateme Soltani
استاد شیمی می‌گوید: «طلبه‌ی حسابی کسی است که جزییات را دقیقاً بخواند.» ولی استاد تاریخ می‌گوید: «مواظب باشید و فکر خود را با شرح جزییات خراب نکنید، آن‌قدر یاد بگیرید که دورنمایی از کلیات در نظرتان بماند.» حالا ببینید این دو استاد را راضی نگاه‌داشتن چقدر مشکل و دقیق است. البته من نظریه استاد تاریخ را بیشتر می‌پسندم. اگر من بگویم که ویلیام فاتح در ۱۴۹۲ آمد و یا این‌که کریستف کلمب امریکا را در سال ۱۱۰۰ یا ۱۰۶۶ یا نمی‌دانم کی کشف کرد، این شرح و بسط زیادی است که استاد بدان توجه نخواهد کرد. در سر کلاس تاریخ انسان احساس امنیت و آرامشی می‌کند که در سر کلاس شیمی وجود ندارد
Emily
بالاخره من هم به کسی تعلق دارم
Emily
الان نامه‌ای از منشی شما رسید، می‌نویسد که آقای اسمیت میل ندارند که من دعوت خانم ماک براید را قبول کنم و ترجیح می‌دهند که مثل سال گذشته به لاک ویلو بروم. بابا، چرا؟ چرا؟ چرا؟
ز.م
با مردها سروکله‌زدن جداً تدبیر لازم دارد، اگر آدم نقطه حساسشان را پیدا کند مثل گربه خرخر می‌کنند و اگر برخلاف میلشان رفتار کنی چنگ می‌زنند.
ز.م
دیگر وقت آنست که خبر را بدهم ـ‌ جودی نترس، شجاع باش ـ چاره‌ای نیست باید بگویی. خاطرجمع باشم که شما سر کیف هستید؟ خوب من از ریاضیات و نثر لاتین رفوزه شدم و دارم آن‌ها را حاضر می‌کنم که ماه آینده مجدداً امتحان بدهم. خیلی متأسفم اگر این موضوع باعث اوقات تلخی شما می‌شود، ولی شخصاً آن را مهم نمی‌دانم. برای این‌که من خودم می‌دانم که خیلی چیزها یاد گرفته‌ام، یک چیزهایی که در برنامه حتی نبود.
ز.م
وقتی که انسان هیجده سال با بیست نفر در یک سالن خوابید، تنها بودن عالمی دارد. این اولین باری است که من توانسته‌ام با جروشا آشنا شوم و او را درست بشناسم، گمان می‌کنم از او بدم نیاید، شما چطور؟
ز.م
بابا من سِرّ خوشبختی را پیدا کرده‌ام و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه حداکثر استفاده را کرد. من می‌‌خواهم هر ثانیه از زندگیم را خوش باشم و می‌خواهم وقتی که خوش هستم بدانم که خوش هستم. بعضی‌ها زندگی نمی‌کنند، مسابقه‌ی دو گذاشته‌اند، می‌‌خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و درحالی‌که نفسشان به شماره افتاده می‌‌دوند و زیبایی‌های اطراف خود را نمی‌بینند. آن‌وقت روزی می‌رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی‌تفاوت است.
me
می‌دانید بابا، من معتقدم که مهم‌ترین خصوصیت آدمی قوه‌ی تخیل و تصور است، برای این‌که آدم می‌تواند خودش را به جای دیگری فرض کند. این خصوصیت آدم را مهربان و دلسوز و فهمیده می‌کند و من معتقدم که باید این صفت را در اطفال تقویت کرد ولی در مؤسسه ژان گریر اگر کوچک‌ترین اثری از آن نمودار می‌شد خفه‌اش می‌کردند تنها حسی را که در اطفال تشویق و تقویت می‌کردند وظیفه‌شناسی بود. به نظر من بچه‌ها باید یاد بگیرند که هر کاری را با عشق و علاقه انجام دهند نه به خاطر وظیفه‌شناسی.
me
بابا جون، آن‌قدر که تفریح‌های دانشکده برای من ناراحت‌کننده است درس‌های آن مشکل نیست. بیشتر اوقات من نمی‌فهمم دخترها چه می‌گویند و برای چه می‌خندند، شوخی‌های آن‌ها مربوط به گذشته است که همه‌کس جز من در آن سهیم است. احساس می‌کنم که در دنیا بیگانه هستم و زبان مردم را نمی‌فهمم و این امر مرا بیچاره کرده است. در دبیرستان دخترها دسته‌دسته دور هم جمع می‌شدند و به من نگاه می‌کردند همه می‌دانستند که من با آن‌ها فرق دارم. گویی نام ژان گریر بر سر تا پای من نوشته شده، آن‌وقت بعضی از آن‌ها که می‌خواستند مهربان باشند می‌آمدند و مؤدبانه با من صحبت می‌‌کردند. آه که چقدر از همه متنفر و بیزار بودم. بیش از همه از آن‌ها که تظاهر به نیکوکاری و محبت می‌کردند.
me
مادر ژولیا از «روتر فورد»هاست که با هانری هشتم قرابت سببی داشتند. از طرف پدری نسبت آن‌ها به «حضرت آدم» می‌رسد
Rozhan
خلاصه وقتی که به شجره‌نامه‌ی ژولیا نگاه کنید می‌بینید در سربلندترین شاخه‌ها، میمونی از عالی‌ترین نژادها که مویش مثل ابریشم نرم است و دم فوق‌العاده درازی دارد نشسته است.
Rozhan
من از ریاضیات و نثر لاتین رفوزه شدم و دارم آن‌ها را حاضر می‌کنم که ماه آینده مجدداً امتحان بدهم. خیلی متأسفم اگر این موضوع باعث اوقات تلخی شما می‌شود، ولی شخصاً آن را مهم نمی‌دانم. برای این‌که من خودم می‌دانم که خیلی چیزها یاد گرفته‌ام، یک چیزهایی که در برنامه حتی نبود.
|ݐ.الف
با این همه مناظر زیبا در اطراف و غذاهای فراوان و خوشمزه و یک تختخواب راحت، یک دسته کاغذ، یک دوات بزرگ جوهر دیگر از دنیا چه می‌خواهم؟
FATEMEH.AZAR

حجم

۸۶۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۸۶۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان