«این دغل دوستان که میبینی، مگسانند گرد شیرینی»
زیـنـب🍃🌸
یک سؤال: وقت پخش فوتبال
رادیو چرا اذان نمیدهد؟
زیـنـب🍃🌸
زندگی بار گرانیست که بر دوش من است
زیر این بار گران جا بزنم یا نزنم؟
سیّد جواد
به داداشِ خود گفتی، اما غمی نیست
عزیزِ دهنلق، تو را دوست دارم
تمامِ حقوقم نثار تو بادا
ببین تا چه مبلغ تو را دوست دارم
تو اینقدر مشغول آیینهای که
نمیفهمی، احمق، تورا دوست دارم
سیّد جواد
به افسون خیالش میکند در من نگاه آهو
نه البته مدام و دم به دم، بل گاهگاه آهو
شبِ این گوشۀ چشمش پر از ژرفای تاریکیست
و در آن گوشۀ چشمش میافروزد پگاه آهو
من البته خودم زن دارم و فرزند، با این حال
نمیدانم چه میخواهد ز من با آن نگاه آهو
سیّد جواد
یک مشت کتاب و دفتر و دیگر هیچ
سیّد جواد
روزی که عرصه چون کشِ شلوار تنگ شد
آقای ایکس راهی شهر فرنگ شد
زیـنـب🍃🌸
حرفها دارم، آیا بزنم یا نزنم؟
نزنم میترکمها، بزنم یا نزنم؟
زیـنـب🍃🌸
در کلّهپزی صبح سحر، ای ببعی جان
صحبت سر اعضای تو بود و تو نبودی
سیّد جواد
من رفتهام گلاب بیارم، نرو
آقای خواستگار، کجا میروی؟
سیّد جواد