بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلان‌داده | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلان‌داده

بریده‌هایی از کتاب اینترنت ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلان‌داده

انتشارات:نشر اسم
امتیاز:
۳.۷از ۱۳ رأی
۳٫۷
(۱۳)
فیس‌بوک می‌داند، اما نمی‌فهمد.
ریحانه شاکر
پس نباید گفت که اینترنت به‌خودی‌خود از معقول بودن ما می‌کاهد. احتمالا درست‌تر این است که بگوییم ما با کمک اینترنت از معقول بودن خود می‌کاهیم. یا حتی دقیق‌تر، اینترنت این چالش‌ها را تشدید کرده است و ضرورت بررسی آن‌ها را بیشتر می‌کند. در هر دو چالش، بخشی از مشکل به همین برمی‌گردد که انبوهی از اطلاعات در دسترس ماست، طوری که انگار همهٔ ما درون کتابخانهٔ بزرگی زندگی می‌کنیم. این همان نکته‌ای است که هایت هم بر آن تأکید می‌کند: «چه بخواهید دربارهٔ علل گرمایش زمین باوری پیدا کنید چه دربارهٔ درد کشیدنِ جنین‌ها، فرقی نمی‌کند: صرفا باورتان را گوگل کنید.» همهٔ ما تمایل داریم که واقعیت‌ها را با اندیشه‌های فعلی‌مان منطبق کنیم. دسترسی به این‌همه اطلاعات باعث شده است که راحت‌تر بتوانیم این حس خود را ارضا کنیم.
☆Nostalgia☆
در مقام «دلیل‌آوری» صرفا صغری‌کبری می‌چیند تا همان چیزی را باور کنیم که مؤیدِ باورهای کنونی ماست؛ روان‌شناس‌ها اسم این وضعیت را سوگیری تأییدی گذاشته‌اند. این سنخ تمایلات و سوگیری‌ها فقط به عرصهٔ سیاست منحصر نیست. مثلا وقتی به آدم‌ها می‌گویند که در تست آی‌کیو نمرهٔ پایینی گرفته‌اند، به احتمال زیاد در اینترنت دنبال مقالاتی می‌گردند که در اعتبار چنین تست‌هایی تردید دارند. در مقابل، اگر نمره‌شان بالا باشد، احتمالا مقاله‌هایی می‌خوانند که حامی این نوع تست‌ها باشند. مَخلص کلام اینکه احتمالا «شواهدی» را دوست دارند که به آن‌ها حس خوب القا می‌کند. این همان چیزی است که هایت «توهم دُمِ سگ‌جُنبان» می‌نامد. او می‌گوید عقل دُمی است که به‌اشتباه خیال می‌کنیم دارد سگِ داوری‌های ارزشی‌مان را تکان می‌دهد.
☆Nostalgia☆
اگر استانداردها و معیارهایمان هم‌پوشانی نداشته باشد، چطور بفهمیم که دیدگاه فلانی «معقول» است و دیدگاه بهمانی «نامعقول»؟ و اگر نتوانیم دلایلمان را به هم منتقل کنیم، چطور می‌توانیم با آدم‌هایی با جهان‌بینی‌های متفاوت گفت‌وگو کنیم؟ در اینجا گفت‌وگو نقطهٔ مقابل کارهایی مثل اِعمال فشار به آن‌ها، دست‌کاری در آرائشان یا فریاد کشیدن بر سرِ آن‌هاست. پاسخ این است: نمی‌توانیم. این ماجرا به ما می‌گوید که جوامع متمدن نه‌تنها به وجه رایجی برای تبادل مالی نیاز دارند، بلکه برای تبادل دلایل نیز معیار و وجه رایجی می‌طلبند. خب قرار نیست همه با هم موافق باشیم. ما مبانی تجربی متفاوتی داریم و همین نشان می‌دهد که اگر بر سرِ شواهد هم با هم توافق داشته باشیم، باز هم می‌توانیم آن شواهد را به شیوه‌های گوناگونی به کار ببریم. اما اگر به توافق نرسیم که چه چیزهایی شاهد به حساب می‌آیند و کدام اصول معرفتی معتبرند، پس دیگر قاعدهٔ بازی‌هایمان یکسان نیست. و وقتی این اتفاق می‌افتد، بازی به پایان می‌رسد.
☆Nostalgia☆
این پارادوکس دست‌کم تا دورهٔ فیلسوفان پیشاسقراطی در یونان باستان به عقب برمی‌گردد، اما امروزه دوباره در بحث‌های فرهنگی ظاهر شده است. به دنبال رواج این‌گونه بحث‌ها، انجیلی‌هایی هستند که ادعا می‌کنند علم چیزی نیست جز یک دین دیگر. «هرکسی، چه دانشمند و چه غیر آن، باید تمنای دانشش را با اصول موضوعه‌ای اثبات‌نشده آغاز کند، یعنی باورهایی پیشینی که تجربه را بر پایهٔ آن‌ها سروسامان بدهند و سایر حقایق را از آن‌ها استنباط کنند. این سرآغاز، هرچه باشد، تنها با ایمان پذیرفته می‌شود...» این ایدهٔ قدرتمندی است، به این دلیل که از طرفی چندان بیراه نیست و از طرف دیگر، رهایی‌بخش به نظر می‌آید. اگر بخواهیم خردمندانه صحبت کنیم، این ایده زمین‌های بازی نظری را دسته‌بندی می‌کند و نهایتا می‌گوید که اگر همهٔ دلایل بر چیزی دل‌بخواه بنا شده باشد، پس چرا باید بپذیریم که علم بر بنیادی مستحکم‌تر از بقیهٔ دسته‌ها بنا شده است؟ شما می‌توانید با هر آنچه که به شکل ایمانی پذیرفته‌اید همراه شوید.
☆Nostalgia☆
مثلا فرض کنید شما یک اصل معرفتی به نام P دارید که می‌گوید فلان روش راهِ قابل‌اتکایی برای رسیدن به صدق است. من دربارهٔ این اصل تردید دارم. شما با تمسک به یک اصل دیگر به نام Q از آن دفاع می‌کنید. اگر من در شکاکیتم پافشاری کنم و Q را هم به چالش بکشم، کم‌کم گزینه‌های پیش روی شما آب می‌رود. اگر فرض کنیم که شما موجودی محدود با ذهنی محدود باشید، خیلی زود چنته‌تان از این اصول خالی می‌شود. به نظر می‌رسد که نهایتا یا باید با تمسک به P از Q دفاع کنید (حال‌آنکه هنوز صدق P معلوم نشده است [و به دوْر منجر می‌شود]) یا آنکه بحث را خاتمه دهید و از من بخواهید که پی کارم بروم. در هر دو صورت، شما به چالش من پاسخ نداده‌اید و ایمان شما به اصولتان، و درنتیجه همان روش‌هایی که با آن می‌خواهید به حقایق پیش‌پاافتاده یا والا دست پیدا کنید، کورکورانه به نظر می‌آید.
☆Nostalgia☆
حالا ببینید همینگوی خودش چطور فرایند راستی‌آزمایی راستی‌آزمایان را سروشکل داده است. او فرض گرفته که حقیقتی مخفی و پنهان در کار است: بعضی گروه‌ها (در اینجا: راستی‌آزمایان) مایل‌اند که حقایق مرارت‌بار را از گفت‌وگوهای متعارف دور نگه دارند. فارغ از صحت‌وسقم ادعای همینگوی، نکتهٔ ماجرا این است که در اینجا جنگ حقیقت آن‌چنان بالا گرفته است که خودِ ایدهٔ «راستی‌آزمایی» هم مشکوک به نظر می‌رسد. وقتی منازعات به چنین نقطه‌ای برسد، دیگر حل آن دشوار خواهد بود. دیگر همان اصول اولیه است که محل نزاع و اختلاف قرار گرفته است، البته نه اصول اخلاقی بل اصول «معرفتی». زیرا اصول «معرفتی» هستند که مشخص می‌کنند باور پیدا کردن به کدام گزاره عقلانی است و بهترین منابع توجیه و دانش کدام‌اند. اختلاف نظر دربارهٔ چنین اصولی یکی از دغدغه‌های بسیار قدیمی فلسفه را زنده می‌کند. مفاد این دغدغه از این قرار است که همهٔ دلایل نهایتا بر روی چیزی دل‌بخواه بنا شده‌اند.
☆Nostalgia☆
مارک همینگوِی در یادداشتی با عنوان «دروغ‌ها، دروغ‌های لعنتی و راستی‌آزمایی: تلاش‌های متأخر رسانه‌های لیبرال برای کنترل گفتمان»، خودِ راستی‌آزماها را متهم کرده است که سوگیری‌های چپ دارند. او به شواهدی استناد می‌کند که طی آن‌ها، خودِ راستی‌آزماها به سبب سوگیری‌های سیاسی‌شان دچار اشتباه شده‌اند. طبق نظر همینگوی، «آنچه اینجا جریان دارد به حد کافی واضح است. با رشد شبکه‌های خبری کابلی و اینترنت، دیگر مؤسسات رسانه‌ای سنتی نمی‌توانند کنترل رتوریک‌های سیاسی و روایت‌هایی را که مخاطبان عام را درگیر می‌کند، به دست بگیرند. در چنین وضعیتی، عملیات‌های راستی‌آزمایانه بیش از آنکه ادعاها و راستی‌آزمایی آن‌ها را بررسی کنند، قیم‌مآبانه وارد عمل می‌شوند تا حقایق مرارت‌بار را از گفت‌وگوهای متعارف دور نگه دارند.»
☆Nostalgia☆
مارک همینگوِی در یادداشتی با عنوان «دروغ‌ها، دروغ‌های لعنتی و راستی‌آزمایی: تلاش‌های متأخر رسانه‌های لیبرال برای کنترل گفتمان»، خودِ راستی‌آزماها را متهم کرده است که سوگیری‌های چپ دارند. او به شواهدی استناد می‌کند که طی آن‌ها، خودِ راستی‌آزماها به سبب سوگیری‌های سیاسی‌شان دچار اشتباه شده‌اند. طبق نظر همینگوی، «آنچه اینجا جریان دارد به حد کافی واضح است. با رشد شبکه‌های خبری کابلی و اینترنت، دیگر مؤسسات رسانه‌ای سنتی نمی‌توانند کنترل رتوریک‌های سیاسی و روایت‌هایی را که مخاطبان عام را درگیر می‌کند، به دست بگیرند. در چنین وضعیتی، عملیات‌های راستی‌آزمایانه بیش از آنکه ادعاها و راستی‌آزمایی آن‌ها را بررسی کنند، قیم‌مآبانه وارد عمل می‌شوند تا حقایق مرارت‌بار را از گفت‌وگوهای متعارف دور نگه دارند.»
☆Nostalgia☆
برتراند راسل در مقاله‌ای که برای سَتردی‌ایونینگ‌پست نوشت، ادعا کرد که به چیزی بیش از دسترسی موسع به دانش نیاز داریم؛ ما به حکمت نیاز داریم که طبق نظر راسل، ترکیبی بود از دانش و اراده و احساس. ایدهٔ راسل سرراست و ساده بود: رشد دانش بدون رشد حکمت خطرناک است.
kia
کتابت سفر در زمان را مقدور می‌کرد، حال‌آنکه اینترنت به ما اجازه می‌دهد طی‌الارض کنیم یا دست‌کم خیلی سریع ورای موانع و محدودیت‌های مکانی با افراد دیگر ارتباط برقرار کنیم.
kia
البته هایت جانب احتیاط را رعایت کرده و مدعی است که عقل نقش مختصری در داوری‌های اخلاقی و سیاسی ایفا می‌کند.
امیدکربلایی
اگر به سراغ سرچشمهٔ اشیای فی‌نفسه برویم و به این منظور به جای بهره بردن از اندیشهٔ انسان‌های دیگر، از اندیشهٔ خودمان استفاده کنیم، شاید در کشف دانش عقلانی و اندیشمندانه پیشرفت‌های بیشتری کنیم
امیدکربلایی
کتابت سفر در زمان را مقدور می‌کرد، حال‌آنکه اینترنت به ما اجازه می‌دهد طی‌الارض کنیم
امیدکربلایی
این تأملات بی‌پایه بودنِ این ایده را هم نشان می‌دهد که حریم اطلاعات خصوصی یک پدیدهٔ مدرن است. نه! این‌طور نیست. منبع ارزش‌دهی به حریم خصوصی عمیق‌تر از این حرف‌هاست، طوری که در نقطهٔ تقاطع استقلال و شخص‌بودگی افراد ریشه دارد. به همین سبب است که حریم خصوصی هنوز هم مهم است. ما هنوز آن‌قدر عاقل هستیم که این را فراموش نکنیم، هرچند که خودخواسته وارد معامله می‌شویم و آن را می‌فروشیم. شاید در روزگار کنونی دانش شفاف شده باشد اما بعید است که قدرت شفافیت داشته باشد.
رها
نظارت‌های این‌چنینی ما انسان‌ها را همچون وسیله و ابزار می‌بیند و این یکی از دلایلی است که باید از جمع‌آوری تصادفی اطلاعات و داده‌ها نگران باشیم. دولتی که اطلاعات خصوصی شهروندان را قابل‌ردگیری و جمع‌آوری می‌بیند، تلویحا در قبال شهروندانش رویکردی اتخاذ کرده است که با ارج نهادن به عزت و استقلال فردی افراد منافات دارد. یعنی شهروندان را نه افراد و اشخاص مستقل انسانی، بلکه شیئی می‌بیند که باید از کارش سر درآورد و کنترلش کرد. این رویکرد با لوازم دموکراسی منافات دارد.
رها
اولین باری که دروغ شریفی را بگویید، ناگهان گفتن هرچیزی که واقعا دروغ است «شرافتمندانه» تلقی خواهد شد. ترورها به دروغ شریف تبدیل می‌شوند و خیلی زود، از روی عرشهٔ امن کشتی‌مان سُر می‌خوریم و به دهان کوسه فرومی‌غلتیم.
رها

حجم

۳۱۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۸ صفحه

حجم

۳۱۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد