بریدههایی از کتاب دی اکسید شوکران
۳٫۷
(۱۸)
یه نوبل بهش دادن، روسریشو ور میداره
اگه «کن» بهش بدن دامنشم در میآره!
سينا
دخترم! عاقبتِ تو هم شبیه عمّهمه
اگه فیلسوفم بشی، میگن زنه، عقلش کمه
سينا
اگه رنگ لاکتو قرمز روشن بکنی
یا هوس کنی که مانتو تَنگه رو تن بکنی
هرچی کور و کچله ریسه میشن دنبال تو
بیدلیل ازت میپرسن حالتو، احوالتو
تاکسیا از پشتسر، تریلیا ازروبهرو
یه ترافیک عجیبی را میافته که نگو
(اگه مشکل ترافیکو بخوان حل بکنن
پای دخترا رو باید بزنن شَل بکنن)
دخترم! رژ روی گونههات نکش، خطر داره
اینجا ایرانه، میگن «دختره دوسپسر داره»
سينا
یادم میآید که پرستارم مرا دید
پیش نگاهش از خجالت سرخ گشتم
وقتی که بعد از ختنه شلوارم مرا دید
سينا
رد میشدم از کوچهای، یارم مرا دید
با همسرم بودم، که دلدارم مرا دید
یکروز فحشِ خواهر و مادر شنیدم
آنروز از بخت بدم خوارم مرا دید
یکبار انگشتم درون بینیام بود
از باجناق خویش بیزارم، مرا دید
سينا
برو به غنچه بگو: وقت استریپتیز است
دگر زمانِ رها کردنِ حجاب شماست
به غیر بلبل بی بند و بارِ هیز بگو
فقط دو نرّهملخ محو ارتکاب شماست
برو به حوری و غلمان بگو رفیق شوند
بگو: نه وقت ز یکدیگر اجتناب شماست
سينا
لجن لجن وب و وبلاگ و سایت مستهجن
در آرزوی رسیدن به منجلاب شماست
سينا
یکی از پشتِ سر ناگه ترور شد
یکی چون ناصرالدین شَه ترور شد
ولی آقامحمدخانِ بدبخت
نمیدانم چرا از ته ترور شد
ادیب
بچه که بودم پدرم یاد داد
عشق بورزم به نبات و جماد
عشق به سوراخِ اُزُن فیالمثل
عشق به بوی خوش زیر بغل
عشق به انسان، به طبیعت، گیاه
عشق به ارتش، به بسیج و سپاه
عشق به همنوع، ولو دشمنت
عشق به هرکس شده، حتی زنت!
عشق به مفرد، به مثنی، به جمع
عشق به اینها که رساندم به سمع
تربیتم سیر صعودی گرفت
هیکل من رشد عمودی گرفت
ریش و سبیلی به هم آمیختم
زشت شدم، تیغ زدم، ریختم
ادیب
خداوندی که جان بخشیده ما را
برای شُش هوا را آفریده
برای تخلیهی انواع بینی
خدا انگشتها را آفریده
f_altaha
حجم
۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان