بریدههایی از کتاب جزیره
۳٫۳
(۲۷)
ما فرزندانِ ناامیدیهای خویشیم
lily
انگار فصل فصلِ خودویرانگریهاست، فصلِ بازکردن و بهنمایشگذاشتنِ موهای پوشیدهٔ ناپیدا و نادیده.
lily
حالا برگشتهام، تقریباً مثل ماهیای مریض و آلودهشده، تا مدتی در آبهای زلالِ رودخانهٔ سابقم شنا کنم. ماهیهای آزادِ بازگشته برای زندگی روبهزوالشان «درمانی» نمیشناسند.
lily
به نظرم زبان اولِ شما زبان قلبتان است. کسی میگفت هیچوقت زبانی را که مادرتان به آن به شما ابراز محبت میکرده یادتان نمیرود. وقتی زبانهای دیگر را یاد میگیرید، اول به شما اسمها را یاد میدهند، اما به نظر من سختتر آن است که یاد بگیری بگویی «دوستت دارم.»
hamtaf
اما به گمانم ما، همهٔ ما، دوست داریم خودمان را بچههای عشق بدانیم نه ضرورت.
Samane Ashrafi
آه که چقدر دوست داشتم راهم را واضحتر میدیدم. منی که هیچوقت رازِ مه را درنیافتم. شاید میخواهم آن را در شیشهای حبس کنم، مثل پروانههای زیبای دوران کودکی که هر بار، هرچقدر هم که روی درپوشهای زندانشان با میخ منفذ درست میکردیم، باز میمُردند و بخارهایی از زندگی و مرگشان بهجا میگذاشتند؛
lily
بعد، من قهوهام را سَرمیکشم، که همیشه تلخ است، و با عجلهٔ زیاد از آنجا میروم چون دیگر باید نگرانِ دیررسیدن باشم و نگرانِ اینکه آیا پیراهن تمیز دارم و اینکه آیا ماشینم روشن میشود و نگرانِ همهٔ آن چیزهای بیشماری که آدم وقتی در دانشگاهی بزرگ در میدوِست (۵) درس میدهد باید نگرانشان باشد؛ و همان موقع میدانم که آن روز هم مثل همهٔ روزهای دَه سال اخیر خواهد گذشت،
عطیه فلاح
جعبهها پُرند از هدایایی که قشنگ کادو شدهاند و رویشان برچسب خورده است. آنهایی که مال برادرهای کوچکترم هستند رویشان برچسبِ «از طرف بابانوئل» خورده است، اما هدایای من دیگر بین آنها نیست و مطمئنم که از این بهبعد هم بینِ آنها نخواهد بود. اما بیش از اینکه تعجب کرده باشم، متأثرم از درد فقدانی که حاصل بودن در سَمتی از جهان است که بزرگسالان ساکنِ آناند. انگار ناگهان وارد اتاق دیگری شده باشم و صدای تلق دری را شنیده باشم که برای همیشه پشتسرم بسته شده است. این زخم کوچکِ خودم است که به من نیشتر میزند.
benyamin parang
اگر کشور کوچکی باشید نزدیک کشوری بزرگتر، همهچیز را دربارهٔ آن کشور بزرگ میدانید اما آن کشور اغلب اصلاً نمیداند که شما وجود دارید. آن وقت است که بهِتان برمیخورَد.
hamtaf
خیلی چیزها هم به محیط و جامعه بستگی دارد و مشاغل موجود. اگر در مرکز شهر تورونتو یا گلاسگو بزرگ شوید، نقش زنها و مردها اینقدر از هم متمایز نیست؛ هم زن و هم مرد میتوانند حسابدار شوند. اما اگر بخواهید معدنکار شوید، زنهای زیادی نیستند که مشغول این کار باشند یا بخواهند وارد این کار شوند. آدمها اینطور شکل میگیرند.
hamtaf
گفتم که، وقتی زیاد میخوانید چیزهای زیادی هم به شما اضافه میشود و دیگر مطمئن نیستید چقدر تأثیر گرفتهاید. تبدیل میشود به چیزی مثل دامنهٔ لغاتتان.
hamtaf
من همیشه زیاد میخوانم و وقتی زیاد بخوانید مشکوک به تأثیرپذیری هم هستید.
hamtaf
هیچ راهی نیست که آدم بتواند برگردد به دورانی که رادیو یا ماشین در آن نبود.
hamtaf
شما میتوانید مسیحی یا مسلمان یا بوداییِ صادقی باشید. شاید باورهای شخصیِ شما هیچ ایرادی نداشته باشند؛ شاید ایراد کار جایی باشد که شما رودرروی گروه دیگر قرار میگیرید. آن وقت است که تنش ایجاد میشود. اما خب این هم لزوماً به معنای آن نیست که شما آدمبده هستید، حتی اگر آن گروه دیگر شما را آدمبده بدانند. به تحمل نیاز هست و به درکِ اینکه آدمها از تفاوتها انگیزه میگیرند.
hamtaf
شما در جای مشخصی بزرگ میشوید و باورهای مشخص و زبان مشخصی دارید و اگر بخواهید میتوانید بروید، مثلاً به تکزاس بروید. میتوانید اسمتان را عوض کنید و ریش بگذارید. اما هنوز هم چیزی که بودهاید درونتان هست، هرچقدر هم که رویش سرپوش بگذارید یا تصمیم بگیرید به آن فکر نکنید. اگر توی خیابان راه بروید و بشنوید که کسی دارد به زبان شما حرف میزند، حالا چه گالیک باشد چه لهستانی چه فرانسوی، قبل از اینکه متوجه شوید که دارید سعی میکنید فراموشش کنید، آن زبان را میفهمید.
hamtaf
و بعد، باران میگیرد. باران سنگینی نیست؛ تقریباً مردد میبارد. انگار گرما و خشکیِ طولانیمدت باعث شده باشد باریدن کمابیش از یادِ هوا رفته باشد و حالا، آهسته و دردناک، باریدن را دوباره یاد گرفته باشد.
hamtaf
«تجربهٔ شخصی، اگر با مهارت بیان شود، میتواند جذابیتی را منتقل کند که جهانی است، فراتر از محدودیتهای زمانی یا مکانی.»
hamtaf
گرما بدخواهِ ماهیها و چاهها و سبزهها و چمنها بوده و درعینحال دلخواهِ کسانی که میخواهند در سواحل آفتابیِ تابستان دراز بکشند.
hamtaf
گاهی بعد از نیمهشب از خواب بیدار میشویم و آن خواب آنقدر از این دنیایی که در آن بیدار میشویم بهتر است که آرزو میکنیم برگردیم به همان آرامشِ تسکینبخشِ خواب.
hamtaf
مهم نیست که یه چیزایی سخته. هیچکس هیچوقت نگفته که زندگی قراره آسون باشه. فقط گفتهن که زندگی رو باید زندگی کرد
hamtaf
حجم
۴۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۳ صفحه
حجم
۴۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۳ صفحه
قیمت:
۱۵۳,۰۰۰
۱۰۷,۱۰۰۳۰%
تومان