بریده‌هایی از کتاب اوراکل؛ جلد دوم

آرامشم... تو همه آرامش منی!

ــ یه وقتایی توی زندگیت می‌آد که همه دورتو خالی می‌کنن. نگاه که می‌کنی می‌بینی از هزار نفری که رفیقت بودن فقط یه نفر مونده. فکر نکن این اتفاق تلخیه. چون اون یه نفر قراره برات تبدیل بشه به هزار نفر...

تو تمام غیرت منی.

یه وقتایی توی زندگیت می‌آد که همه دورتو خالی می‌کنن. نگاه که می‌کنی می‌بینی از هزار نفری که رفیقت بودن فقط یه نفر مونده. فکر نکن این اتفاق تلخیه. چون اون یه نفر قراره برات تبدیل بشه به هزار نفر...

ارزش آدما رو پول مشخص نمی‌کنه.

ــ نمی‌دونم! ولی چیزی که مال منه باید مال من بمونه.

در مرام من غیرت برای زن و مرد یکسان است!

هر کسی گوید سخن از عشق را نتواند که دلی از تو برد دلبری از تو چنان دشوار است که دل تب‌دار و یک بیمار می‌خواهد فقط...

"وقتی این همه نگرانت می‌شم، مدام سراغتو می‌گیرم و حواسم فقط جمع توئه، دلخور نشو... کلافه نشو... خسته هم نشو! دلیل تمام کارها و حرف‌هام فقط یه جمله‌ست. تو نباشی من می‌میرم. پس به خاطر من مراقب خودت باش!"

ــ درست نیست اینو بهت بگم چون خودمم مردم... اما رفتاراشو معکوس معنی کن!

ــ سیگار داری؟ حسین جلو رفت. روی مبل کنار مهراد نشست و گفت: ــ مگه ترک نکردی؟ ــ چرا، ولی حالا اون ترکم کرده.

ــ گل من، شخصیت آدم نصفش گیر تربیته، بقیه‌ش برمی‌گرده به ذات خود آدم. تو ذات خوبی داشتی.

هیچ‌وقت زیر بار حرف زور نرفتم و نمی‌رم.

خدا این بلا را سرم آورد تا دیگر مهراد را قضاوت نکنم. "عدالتت را شکر خدا!"

می‌فهمیدم هیچ چیز ارزش این را ندارد که به خاطرش از همسرم جدا باشم.

ــ هم می‌دونم، هم نمی‌دونم. تو باعث می‌شی من بیشتر از هر زمان دیگه‌ای خودم باشم. با این‌که از خودم بودن بدم می‌آد! اما کنار تو از این‌که خودم باشم لذت می‌برم. می‌دونم پیچیده‌س... خودمم درست درکش نمی‌کنم.

ــ اون موقع فقط جسمت برام مهم بود. الان تنها چیزی که برام مهم نیست جسمته.

حسین درحالی‌که ساکش را برمی‌داشت که برود، با لبخند نگاهی به آن دو انداخت و گفت: ــ این‌قدر از چیز قشنگی که بینتون در جریانه فراری نباشید. اوکی؟ فعلا خداحافظ.

آهسته گفت: ــ سیگار داری؟ حسین جلو رفت. روی مبل کنار مهراد نشست و گفت: ــ مگه ترک نکردی؟ ــ چرا، ولی حالا اون ترکم کرده.