بریدههایی از کتاب ردپای سپید
۴٫۶
(۱۱)
براساس نقل آیتالله مصباح یزدی
دکتر داشت معاینه میکرد، گفت پایتان را دراز کنید آقا. سختش بود، جواب داد: «بیادبی میشود در محضر شما».
shariaty
سعی کن گریه کنی…
براساس خاطره آیتالله سید محسن خرازی
شیر آب حیاط را بهاندازهٔ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو میگرفتند. گفتم: آقا، محرم دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: آسید محمد! سعی کن هر شبانهروزی یکمرتبه برای امام حسین؟ ع؟ گریه کنی... .
کاربر ۶۰۶۱۶۰
یکی دوهفتهٔ آخر بود. یک نفر گفت: آقا، مردم خیلی گرفتارند، هم داخل کشور و هم جاهای دیگر... دعایی بکنید. چهره در هم کشیدند و با ناراحتی گفتند: اگر دعا نکنم که مسلمان نیستم…
سیستماتیک
یک میز تحریر کوچک توی کتابخانه داشتند. علیآقا به من گفت این را چطور کمی شیبدار کنیم که آقا راحتتر باشد؟ گفتم این دیگر خیلی کهنه شده، یکی بخریم. گفت آقا قبول نمیکند. با لوله پلیکا به دوتا از پایهها اضافه کردیم، شد میز تحریر مرجع تقلید شیعیان!
میرزا ابراهیم
در این دنیا اگر کسی کار نکند به او مزد میدهند؟! وقتی که جهاد کردی هدایت میآید؛ وقتی که هدایتها آمد، جهاد بالاتری را لازم داری، انجام که دادی هدایت بالاتری مییابی...
میرزا ابراهیم
در این دنیا اگر کسی کار نکند به او مزد میدهند؟! وقتی که جهاد کردی هدایت میآید؛ وقتی که هدایتها آمد، جهاد بالاتری را لازم داری، انجام که دادی هدایت بالاتری مییابی...
M..J..A
یکی دوهفتهٔ آخر بود. یک نفر گفت: آقا، مردم خیلی گرفتارند، هم داخل کشور و هم جاهای دیگر... دعایی بکنید. چهره در هم کشیدند و با ناراحتی گفتند: اگر دعا نکنم که مسلمان نیستم…
مقداد
کیمیا، «توکل» است
براساس خاطره یکی از شاگردان
یک آقایی آمد و گفت: آقا! پدربزرگ ما علم کیمیا بلد بوده، یک مقدار از چیزهایی که به طلا تبدیل کرده، پدرم به من داده است. آقای بهجت با زیرکی و خنده گفت: حتماً پدرتان هم خواسته به شما یاد بدهد که طلاها پیشتان مانده. چند ثانیه سکوت برقرار شد و آقای بهجت گفت: «اساتید ما میگفتند علم کیمیا «توکل» است».
کاربر ۶۰۶۱۶۰
در این دنیا اگر کسی کار نکند به او مزد میدهند؟! وقتی که جهاد کردی هدایت میآید؛ وقتی که هدایتها آمد، جهاد بالاتری را لازم داری، انجام که دادی هدایت بالاتری مییابی...
m_rezaei1
شیر آب حیاط را بهاندازهٔ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو میگرفتند. گفتم: آقا، محرم دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: آسید محمد! سعی کن هر شبانهروزی یکمرتبه برای امام حسین؟ ع؟ گریه کنی... .
Mousavi.morteza
حجم
۳۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
تومان