بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پایان نامه | طاقچه
تصویر جلد کتاب پایان نامه

بریده‌هایی از کتاب پایان نامه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۱ رأی
۴٫۵
(۲۱)
مهم نیست قبلاً کجا بودم، مهم آن است الان اینجام.
paria
وقتی از «تنهایی» حرف می‌زنم، منظورم «تنها شدن» برای ساعتی یا لحظاتی و یا حتا روزهایی نیست. بلکه تنهایی به مثابه رهایی. کسی که تن به ازدواج می‌دهد ممکن است بتواند به لطف فرهیختگی همسرش، برای روزهایی تنها شود اما هیچ گاه نمی تواند احساس رهایی کند، رهایی از این که همسر است و با هزاران کابل که از کانال زمخت ازدواج می‌گذرد به او که دورتر ایستاده وصل است.
فاطمه ابراهیمی
او گفت «خنده‌هایت را دوست دارم» او گفت «فقط برای من بخند»!!
paria
چقدر این زن مهربان است، چقدر زیباست. وقتی به من نگاه می‌کند گویی ظلمت درونم روشن می‌شود، پرتوی بر تاریکی وجودم می‌تابد، چیزی در من جوانه می‌زند، حسی دور ولی مفرح. وقتی برای خرید بیرون میرود، دلم برایش تنگ می‌شود ... صدای در می‌آید. خودش است. رفته بود خرید. به سویش می‌روم. چقدر دیر کرده است ...
سورینام
او درحالی که از زندگی مشترک لذت می‌برد اما تقریباً هیچوقت از حرف زدن علیه ازدواج و زندگی مشترک دست برنمی‌داشت
p.kameli
او که به آرامی آمده بود و ناگهان عاشقم شده بود به آرامی درپس چشم های خاکستری سیاوش محو شده بود، گم شده بود.
p.kameli
او درحالی که از زندگی مشترک لذت می‌برد اما تقریباً هیچوقت از حرف زدن علیه ازدواج و زندگی مشترک دست برنمی‌داشت. یادم هست وقتی باهم آزادانه به بیرون می‌رفتیم، قدم می‌زدیم، خرید می‌کردیم یا در مسافرت‌ها، هتل می‌رفتیم، او از لذت سرشار می‌شد. دستم را می‌گرفت و چشم‌هایش می‌درخشید. ازدواج به ما آزادی داده بود، آزادی با هم بودن و لذت بردن ...
فاطمه ابراهیمی
چنان مرا غرق عشق بی‌دریغ خود کرده بود که گاهی همه چیز را فراموش می‌کردم، و در آن‌گاه چنان خوشبخت بودم که خود را بر فراز زمان حس می‌کردم.
paria
این حرف چون خنجری بر من فرود آمد. اما پناهگاهی جز خود نداشتم. به خودم پناه بردم و در درون گریستم.
paria
من سیاوش عاشق ولی بیمار را به سیاوش سالم و رهیده از بیماری ترجیح می‌دهم.
کاربر ۵۵۰۰۶۱۱
یادآوری می‌کردند معمولاً کسی که اهل مطالعه و امور ذهنی باشد مبتلا به فراموشی نمی‌شود.
کاربر ۵۵۰۰۶۱۱
وقتی چشمهایش را گشود، سیاوش مقابلش ایستاده بود، کمی به سوی او خم شده بود و صدایش می‌کرد. آذر با تعجب به او خیره شد. سیاوش گفت «منم سیاوش» آذر گفت «تو سیاوش نیستی» سیاوش حیرت‌زده با تمسخر گفت «نکنه تو هم آذر نیستی!؟» آذر گفت «من آذر نیستم» سیاوش سرش را عقب کشید و با اضطراب گفت «پس کی هستی؟» آذر به چشم‌های سیاوش خیره شد و گفت «من آذی هستم»
کاربر ۴۰۱۱۸۵۱
سیاوش همیشه می‌گفت ازدواج، عشق را از آدم می‌گیرد و با خنده و شوخی مثال می‌آورد و می‌گفت تا حالا دیدید یک داستان عاشقانه، به ماجراهای پس از ازدواج بپردازد؟! همیشه داستان عشاق با ازدواج آنها به «پایان» می‌رسد.
فاطمه ابراهیمی
آذی انگار از توی کتاب‌های شعر بیرون آمده و پا به دنیای من گذارده است.
paria
وقتی به من نگاه می‌کند گویی ظلمت درونم روشن می‌شود، پرتوی بر تاریکی وجودم می‌تابد، چیزی در من جوانه می‌زند، حسی دور ولی مفرح.
paria
مثل آفتاب بهاری بر من می‌تابد...
paria
گفت «کاش زودتر می‌آمدی» گفت «کاش زودتر می‌دیدمت»
paria
وقتی از «تنهایی» حرف می‌زنم، منظورم «تنها شدن» برای ساعتی یا لحظاتی و یا حتا روزهایی نیست. بلکه تنهایی به مثابه رهایی. کسی که تن به ازدواج می‌دهد ممکن است بتواند به لطف فرهیختگی همسرش، برای روزهایی تنها شود اما هیچ گاه نمی تواند احساس رهایی کند، رهایی از این که همسر است و با هزاران کابل که از کانال زمخت ازدواج می‌گذرد به او که دورتر ایستاده وصل است.
کاربر ۵۵۰۰۶۱۱
پارک، تجسم نابودی طبیعت به دست بشر است. مثل موزه‌ها که نشانهٔ فروپاشی تمدن‌های کهن. انسان‌ها جنگل‌ها را نابود کردند و حالا به داشتن چند درخت تربیت شدهٔ دست آموز دل خوش کرده و سعی می کنند زیر سایهٔ آنها بیارامند و احساس کنند در جنگل به سر می‌برند.
کاربر ۵۵۰۰۶۱۱
من همواره برآن بودم ازدواج، خاتمهٔ یک رابطه است. در مورد ما هم به نظرم همین طور بود. ازدواج به رابطهٔ ما پایان داد.
کاربر ۵۵۰۰۶۱۱

حجم

۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد