بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همرزمان حسین (ع) | صفحه ۳۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همرزمان حسین (ع)

بریده‌هایی از کتاب همرزمان حسین (ع)

امتیاز:
۴.۵از ۳۶۰ رأی
۴٫۵
(۳۶۰)
هرکس هرچه به تو داد، ولو مال تو هم نبود، گرفتی. هر پول زیادی، هر هدیه‌ای، هر احترامی که شایستهٔ آن نبودی و حقّ تو نبود، هرکس به تو داد، گرفتی. خلیفه برای تو صد هزار دینار فرستاد. تو مالک این صد هزار دینار نمیشوی بدبخت! در اقطار کشور بنی‌امیّه، در این قُری و قصبات، در این شهرها، مردم تا صبح گرسنه به سر میبرند؛ به تو ناگهان صد هزار دینار در یک هدیه و در یک تعارف نمیرسد؛ امّا چون خلیفه به تو داده بود، گرفتی و روی چشم گذاشتی. «
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
خدا از مقام تو، از لیاقت تو، از قدرت روحانی تو _ که وقتی محمّدبن شهاب وارد مسجدالحرام میشد، مردم پس‌پس میرفتند که محمّدبن شهاب آمد _ سؤال نخواهد کرد؟ این موقعیّت را مفت به دست آورده‌ای؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
هروقتی تو را به خود نزدیک کرد، مثل برّهٔ رام و سربه‌راه و مطیعی رفتی؛ هر کاری او خواست، کردی. «فما أخوفنی أن تکون تبوء بإثمک غداً مع الخونة»؛ ای ابن‌شهاب! بر تو بیم میبرم که در روز قیامت در زمرهٔ خیانت‌کنندگان به دین و به قرآن و به مسلمانان، بار گناه خود را بر دوش بگیری
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کمترین چیزی که تو پوشانده‌ای و سبک‌ترین گناهی که تو متحمّل شده‌ای، این است که با همراهی خود وحشت ظالم را از بین برده‌ای، ای ابن‌شهاب! اگر تو در کنار ظالم نمی‌نشستی، اگر تو در جبههٔ ظالم قرار نمیگرفتی، او از خشم و عصیان مردم میترسید و بیم میبرد؛ امّا تو به او نزدیک شدی، تو با او سَر و سِرّ برقرار کردی، تو خود را از او دانستی یا او را از خود، وحشت او را از بین بردی
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عبدالله‌عمر، آن مرد زاهدمسلک بی‌مقدارِ ذلیلِ زبون با امیرالمؤمنین بیعت نکرد، امّا از ترس جان، با حجّاج‌بن یوسف، آن هم با پای حجّاج بیعت کرد! عجیب هم این است که او یکی از کسانی بود که گاهی با معاویه ادّعای دشمنی هم میکرد امّا معاویه او را شناخته بود؛ دید میشود به‌آسانی از او استفاده کرد. عبدالله‌عمر و محمّدبن شهاب زُهْری و بعد از محمّدبن شهاب زُهْری، در زمان امام باقر (علیه‌السّلام)، علمای زمان، فقهای بزرگ، دین‌شناسان عالی‌قدر، در اختیار قدرتهای شیطانی قرار گرفتند؛ قرآن در اختیار شیطان قرار گرفت، خدا در اختیار ظلم، بغی و عدوان قرار گرفت؛ و این رشته تا زمان امام صادق (علیه‌السّلام) ادامه داشت
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کنید؟ امسال در ایّام حج به جای مکّه بروید مسجدالاقصی را زیارت کنید! تکیه روی مسجدالاقصی است. لذا بعد به دنبالش میگوید: «و هذه الصخرة الّتی یروی أنّ رسول الله وضع قدمه علیها لمّا صعد إلی السّماء تقوم لکم مقام الکعبة.» گفت: مسجدالاقصی مثل مسجدالحرام است. اگر بگویید امّا مسجدالحرام کعبه دارد، مسجدالاقصی کعبه ندارد؛ میگوید: نه، مسجدالاقصی هم کعبه دارد. آیا یک سنگی در آنجا نیست که پیغمبر وقتی میخواست به معراج برود، پایش را روی آن سنگ گذاشت؟ آن به جای کعبه است، بروید همان را طواف کنید! این، نقش زُهْری بود؛ و این سلسله ادامه دارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مردم باید امسال که عبدالله زبیر در مکّه است، به مکّه مسافرت نکنند. خب، چطور میشود به مردم گفت به مکّه مسافرت نکنید؟ مگر میشود چنین کاری کرد؟ حج است، واجب است، مردم مستطیعند، میخواهند بروند. باید از عامل مذهبی استفاده کرد. اینجا است که تمام ارکان حکومت عبدالملک اگر جمع شوند، کاری از آنها برنمی‌آید. سرداران سپاه عاجزند، استانداران بزرگ عاجزند، از سیاستمدارهای اطراف تخت عبدالملک کاری برنمی‌آید. از چه کسی کار برمی‌آید؟ حضرت مستطاب آقای زُهْری؛ روحانی بزرگ و عالیقدر (!).
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
امّا عبدالله زبیر پسر زبیر است. زبیر پسرعمّهٔ پیغمبر (صلّی‌الله علیه‌وآله) است. اگرچه بعدها با علی (علیه‌السّلام) در دو جبههٔ مقابل قرار گرفتند، امّا در همان حال هم وقتی‌که زبیر کشته شد، امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) شمشیر او را برداشت و گفت: «چقدر غبار کدورت را که این شمشیر از چهرهٔ پیغمبر سترد!» زبیر یک‌چنین شخصیّتی است در اسلام. پس اینها با هم قابل مقایسه نیستند. بعلاوه عبدالله زبیر مرد دانایی است، در حدّ خود، مرد دین‌شناسی است، حدیث از پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) شنیده، پسرِ پسر عمّهٔ پیغمبر است، سخنها دارد، حرفها دارد؛ همچنین آدم عابدی است، آدم زاهدی است؛ امّا عبدالملک آدم هتّاک سفّاک خون‌ریزِ شارب‌الخمرِ عیّاش و هرزه‌ای است؛ اینها با هم قابل مقایسه نیستند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
محمّدبن شهاب زُهْری است. پس دوستدار خاندان پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) هم بوده، روایت هم از خاندان پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کرده. امّا این جناب یکی از عوامل حکومت و قدرت دستگاه عبدالملک و فرزندان عبدالملک است. یعنی بازیگر نقش عامل مذهبی و روحانی است در جامعهٔ زمان امام چهارم و بعد امام پنجم (علیهماالسّلام). از اینجا میفهمیم که این محبّتها چقدر قیمت دارد؛ چقدر میتواند ارزش داشته باشد. محبّ امام چهارم (علیه‌السّلام) است، امّا در نقطهٔ مقابل امام چهارم (علیه‌السّلام) قرار میگیرد. و امروز که شیعه در برابر ابن شهاب زُهْری قرار میگیرد، به خود جرئت نمیدهد که نسبت به او احساس ترحّم کند یا برایش استغفار کند؛ چون کسی است که امام چهارم (علیه‌السّلام) آن نامهٔ تند را برایش نوشته؛ مگر بعداً توبه کرده باشد. ا
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در هندوستان قدیم اگر یکی از طبقات پایین، به یک برهمن دست میزد، باید دستش را قطع کنند؛ اگر به یک برهمن نگاه میکرد، باید چشم او را داغ کنند و کور کنند. کسی از این وضع ناراضی نبود، چون معتقد بودند که خدا این‌جور قرار داده و باید در مقابل قرارداد خدا تسلیم بود. این را چه چیزی تأمین میکند، جز یک عامل معنوی و فکری؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آنچه مردم را آماده میکند که تخت روان جبّاران را در طول تاریخ بر دوشهای برهنه و عریانشان بکشند و آن را بر زمین نیندازند و واژگون نکنند، یک عامل معنوی است، یک عامل روحی است؛ عاملی است که به نام مکتب و به‌عنوان دین به کار گرفته میشود؛ مردم را قانع میکند که باید این‌جور اختلاف طبقاتی وجود داشته باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بارزترینش دین زرتشت، در تمامی این ادیان و در تمامی نظاماتی که هم‌عصر این ادیان بوده‌اند و با این ادیان روی کار بوده‌اند، عامل روحانی و مذهبی یکی از عوامل ترکیب‌شدهٔ قدرتهای ظالمانه و استبدادی‌ای بوده که همه‌چیز مردم را برای خود میخواسته‌اند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
_ این هم دنبالهٔ کلام پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است به نقل از ابن‌عبّاس؛ گناهش به گردن خودش! _ هرکس خودش را یک وجب از تحت قدرت موجود و مستقر خارج کند، به مرگ جاهلی میمیرد؛ مسلمان نمیمیرد. خب، شما ببینید که این حدیث چقدر به درد معاویه میخورد؛ چقدر برای معاویه قیمت دارد. معاویه برای این حدیث چقدر به ابن‌عبّاس داده باشد، خوب است؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بنابراین در حکومت امثال معاویه، مسئلهٔ اختلاف طبقاتی، تبعیضها و نابرابری‌ها یک امر طبیعی و ضروری و قهری است؛ اجتناب‌ناپذیر است. اگر معاویه بین همه پول تقسیم کند، به همه پول خوب بدهد، دیگر از تشکیلات او کسی باقی نخواهد ماند؛ چون آنها را با پول نگه داشته بود. پس فقر به‌وجود می‌آید، نابرابری و تبعیض به‌وجود می‌آید؛ و این نابرابری و تبعیض، مردم را آشفته و ناراضی میکند؛ آنها را به قیام و شورش علیه حکومت معاویه وا میدارد؛ و این برای معاویه خیلی سنگین است. چه کار کنند؟ حدیث از پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) درست میکنند و آن حدیث این است _ و امثال این، صدها _ که پیغمبر فرموده: «من کره من أمیر شیئاً فلیصبر»؛ هرکس از یک امیری و حاکمی یک چیز ناخوشایندی دید، صبر کند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اگر معاویه بیت‌المال را به همهٔ مصارف برساند، پس این پولهای گزافی که باید به ابوهریره‌ها، به کعب‌الأحبارها، به عمروعاص‌ها، به زیادبن ابیه‌ها و دیگر کسانی که در اطرافش هستند، داده شود تا تخت حکومت او را استوار و برقرار کنند، از کجا بیاید؟ پس مجبور است که به مردم ندهد، به حق‌دار ندهد تا بتواند در مصارفی که به نظر خودش برای حفظ حیثیّتش لازم است، مصرف کند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عمروعاص جزو صحابهٔ پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است. مردمِ آن روزگار از کجا میفهمیدند که عمروعاص حدیثش دروغین است؟ امّا چون شما امروز چهرهٔ واقعی عمروعاص را شناخته‌اید و وضع عمروعاص را میدانید، از اینکه او حدیثی نقل کند، تعجّب میکنید؛ لیکن نه، عمروعاص علاوه بر اینکه راوی حدیث بود، در کشور مصر اوّل امام جماعت بود؛ مردم به عمروعاص اقتدا میکردند، پشت سر او نماز میخواندند، در قضاوتها به او مراجعه میکردند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ابوهریره مدّتی هم تلمّذ این یهودی سابقه‌دارِ دیرین را کرده بود، برای اینکه سیاستش کامل شود! اینها میروند در دستگاه معاویه. معاویه آدمهای بی‌ارزشی را ارزش میدهد. «مگسی را که تو پرواز دهی، شاهین است». امروز متأسّفانه وقتی‌که شما نگاه میکنید به چندین هزار حدیثی که از طریق اهل سنّت در کتابهای حدیث نقل شده، می‌بینید بسیاری از آنها به ابوهریره برمیگردد و خیلی کمترش از طریق ابی‌ذر یا سلمان یا مقداد یا عمّار و یا حواریّینِ نزدیک امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) _ که صحابیان بزرگ پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بودند _ نقل شده.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
سلمان فارسی که استاندار خلیفهٔ دوّم در مدائن است، در اوج قدرت خلیفهٔ دوّم به او نامه مینویسد و لقب خاصّ خلیفه را که برای خود انتخاب کرده و بخشنامه کرده که همه باید من را به این لقب بخوانند _ «امیرالمؤمنین» _ در نامه اصلاً نمینویسد. خطابش «یا عمر»، «یا عمر» است؛ نامه‌ای سراپا اهانت، منتها اهانتهای مناسب سلمان، نه فحش؛ سراپا تحقیر، سراپا حاکی از جبهه‌گیری خاصّ شیعی در زمان صدر اوّل.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
که تقیّه چه جور چیزی است؟ تشکیلات است، بنا نیست این پسر بداند که بابا کجا رفته. پدری که از بیان امام، سرشار از مسرّت شده، برگشته به پسرش نقل کرده که امام به ما این‌جور گفت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و برای اینکه شیعهٔ دورانهای بعد، از ادامهٔ تلاش و مبارزهٔ اصیل خود دست بردارد، این‌طور وانمود میکردند که رهبران شیعه و بخصوص بنیان‌گذار مکتب علمی تشیّع، یعنی امام همام، جعفربن محمّدالصادق (صلوات‌الله‌و سلامه‌علیه) در برابر قدرتهای زمان، خاضع و خاشع و به تعبیر بهتر، زبون و ذلیل بوده‌اند. وقتی این روایات را بررسی کردیم، دیدیم عمدهٔ این روایات میرسد به ربیع حاجب؛ یعنی دربان منصور، حلیف سرّ منصور
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۵۰%
تومان