بریدههایی از کتاب همرزمان حسین (ع)
۴٫۵
(۳۶۰)
شکلگیری فرقهٔ زیدیّه پس از شهادت زید
یک مطلب کوتاه دیگر این است که اگر کسی بپرسد اگر زید آدم خوب و درستی بوده پس این زیدیّه چه میگویند، این زیدیّهای که زید را امام خود و رهبر خود میدانند _ خب امام زیدیّه است دیگر _ این زیدیّه پس چیست؟ در جواب باید توجّه داشت که زیدیّه از زمان زید شروع نشده است و زید اصلاً داعیهٔ امامت نداشت. خدای متعال به عیسیبن مریم میفرماید: «یٰعیسی ابن مرْیم ءانْت قلت للنّاس اتّخذونی و أمّی الٰهیْن من دون اللّه»؛ «تو به مردم گفتهای که تو را و مادرت را خدا بدانند و خدا را، خدا ندانند؟» بعد عیسی (علیهالسّلام) به پروردگار عرض میکند که: «بارالها! تو منزّهی، تو مقدّسی، من کوچکتر از آنم که این حرف را بزنم.» یا «ان کنت قلته٫ فقد علمته»؛ «اگر من چنین حرفی گفته بودم تو میدانستی، تو عالِم بودی و تو میدانی که من نگفتهام.» گناه عیسی (علیهالسّلام) چیست اگر مردمی او را خدا بدانند؟ و گناه علیّبن ابیطالب (علیهالسّلام) چیست اگر مردمی دربارهاش غلوّ کنند و خدا بدانند و گناه زید چیست اگر مردمی او را امام بدانند و امام صادق (علیهالسّلام) را قبول نداشته باشند؟
العبد
ما که عمل گاندی را به رخ تو نمیکشیم که تو بگویی امام دیگران بود؛ ما که عمل آن کسی را که تو قبولش نداری، به رخ تو نمیکشیم؛ عمل آن کسی را که تو امامش میدانی، به رُخت میکشیم، به همین دلیل که امام است. چون امام است، باید به حرفش عمل کنی؛ چون امام است، باید دنبالش بروی. یعنی چه که بگویی او چون امام است، پس من نمیتوانم پسِ کار او و دنبال راه او را بگیرم؟
سیستماتیک
این بحثهای جزئی و فرعی و غیر مهم و غیر لازم، پدر این ملّت را درآورده. این مسائلی که طرح کردن یا نکردنش تا صد سال دیگر هم اهمّیّتی ندارد، یا لزومی ندارد _ حالا اگر حق هم باشد، لزومی ندارد؛ که البتّه بعضی از آنها باطل هم هست _ به ما مردم مسلمان خیلی لطمه زده، خیلی صدمه زده. فقط هم اینجا نیست؛ خیال نکنید که فقط اینجا هست؛ نه، در همهٔ منطقههای مسلماننشین دنیا از اینگونه مسائل بوده و ما در کتابها دیدهایم؛ در هندوستان بوده، در مصر بوده، در سایر جاهای دیگر هم بوده. تا یک مقدار رگهٔ روشنبینی و درک صحیح از مسائل اجتماعی و اسلامی در میان یک ملّتی پیش آمد، فوراً یک کاری کردند که او را از آن رگهٔ روشنبینی و روشنفکری منصرف کنند و از این جریان دور بیندازند و متأسّفانه غالباً هم موفّق شدهاند.
سیستماتیک
هرگاه دو نفر با هم بحثتان شد، این کار را بکنید. آقا! در فلان مسئلهای که مثلاً دربارهٔ فلان رکن اعتقادی است و البتّه جزء مسائل درجهٔ یک نیست، آیا حق با من است یا با شما؟ اوّل بسنجیم ببینیم که آیا اگر این مسئله را حل کردیم، برای زندگی من و شما اثری خواهد داشت یا نه؟ اگر دیدیم اثر دارد، آن را تعقیب کنیم. اگر دیدیم اثر ندارد، نجیبانه هر دو صرفنظر کنیم و بگوییم آنچه در واقع خدای متعال در این مسئله حکم کرده، ما همان را قبول داریم. این هیچ اشکالی ندارد
سیستماتیک
تقیّه در بعضی از روایات بهمعنای نعل واژگونه زدن است؛ یعنی از اینطرف برو منتها کاری کن که دشمنت خیال کند از آنطرف رفتهای.
fatemeh
امّا وزیر نزدیکی بود. تا موسیبن جعفر (علیهالسّلام) را وارد کردند، دست علیّبن یقطین رفت روی قبضهٔ شمشیر و خواست که شمشیر را بکِشد کار هارون را اینجا بسازد. حضرت موسیبن جعفر (علیهالسّلام) دیدند عجب علیّبن یقطین دارد اشتباه میکند، دارد خام میشود، یک اشاره به او کردند، او یکمرتبه ملتفت شد، دستش را برداشت. هارون آدم بیهوشی که نبود، یکمرتبه دید، مثل اینکه این علیّبن یقطین دستش روی قبضهٔ شمشیر است، لابد مراقب شد، ببیند که عملی انجام میدهد یا نه، دید نه، دستش روی قبضهٔ شمشیر ماند، موسیبن جعفر (علیهالسّلام) البتّه اشارهای کردند یا نگاه تندی کردند، غرض علیّبن یقطین حالش سر جا آمد و فهمید که اینجا باید دست از پا خطا نکند تا مجلس به هم خورد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
علیّبن یقطین. علیّبن یقطین یک مُهرهٔ اساسی موسیبن جعفر (علیهالسّلام) در خانهٔ هارون است، خیلی کارها را بهوسیلهٔ علیّبن یقطین، در تشکیلات حکومت انجام میدهند. خب حیف نیست او را از اینجا بکَنند یا بکُشند؟ لذا به علیّبن یقطین میگویند: «آقا جان! در خانهات وضو را آن طوری بگیر، اینها جاسوس علیه تو میگمارند یا خودشان نگاه میکنند، میبینند. نگذار بفهمند که تو با ما هستی.» یک واجب معمول متعارف؛ توجّه کردید؟ نماز دست بسته بخوان که خیلی اهمّیّتی ندارد برای اینکه از راهت، از هدفت که ما تو را بهخاطر آن گماشتهایم در خانهٔ هارون باز نمانی.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
موسیبن جعفر (علیهالسّلام) در تشکیلات هارون الرشید، یک مُهرهٔ اساسی دارد؛ مُهرهٔ اساسی. کیست او؟ علیّبن یقطین. علیّبن یقطین یک مُهرهٔ اساسی موسیبن جعفر (علیهالسّلام) در خانهٔ هارون است، خیلی کارها را بهوسیلهٔ علیّبن یقطین، در تشکیلات حکومت انجام میدهند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
پس گاهی که بعضی از واجبات را میگویند بهخاطر تقیّه ترک کنید، واجباتی است که در راه هدف نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
پس گاهی که بعضی از واجبات را میگویند بهخاطر تقیّه ترک کنید، واجباتی است که در راه هدف نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ببینید آنجایی که جای عمل است، جای هدف است، جای رسیدن به مقصد و منزل علی (علیهالسّلام) است اینجا باید رفت، هر چه میشود بشود، امّا آنجایی که مسئله، مسئلهٔ یک لفظ زبانی است، لفظ زبانیای که انجام دادن این تلفّظ موجب میشود که انسان از راه بماند، اینجا میگویند صبر بکن.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نزند. اگر فرض کنیم که این آدمی که دوروبَر امام صادق (علیهالسّلام) است، مثلاً معلّیبن خنیس، اگر چنانچه یکوقتی در یک مجلسی، به علی (علیهالسّلام) یا به امام صادق (علیهالسّلام) دارند دشنام میدهند و این اگر چنانچه در این مجلس که داودبن علی و بقیّهٔ اَعوان حکومت در مجلس نشستهاند، بنا کند دفاع کردن، شناخته خواهد شد و اگر شناخته شد، از راهی که برای آن راه دارد جان میدهد، خواهد ماند، اینجا باید سکوت کند و هیچچیز نگوید،
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
توأم بودن تقیّه با عمل و جهاد
امّا تقیّه اجمالاً توأم با عمل است، توأم با جهاد است. یک نکته را بگویم برای اینکه اگرچه برای غالب شما یا بعضی از شما ممکن است خیلی مورد ابتلاء نباشد، امّا بعضی ذهنهای جستجوگرتر و کنجکاوتر ممکن است به این برسند؛ ملاحظه کنید، وقتیکه قرار شد یک عدّهای شناخته نشوند _ شیعیان امام صادق (علیهالسّلام) که دارند دنبال یک هدفی میروند، علیه منصور مثلاً، اینها باید شناخته نشوند _ خب، اگر بنا شد شناخته نشوند، این شناخته نشدن که یک وسیله برای رسیدن به هدف است، فینفسه هم خودش یک اصل میشود. پس باید شناخته نشوند، درست است؟ پس هر کاری که مورد شناخته شدن آنها میشود، تا وقتی به هدف صدمه دارد باید از اینها سر نزند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اجمال مطلب این است که اگر کسی تقیّه را بهمعنای کار نکردن و تعطیل کردن و منصرف شدن از راهپیمایی و وصول هدف بگیرد، این نشان میدهد که با مبنای تشیّع و با مبنای ائمّه (علیهمالسّلام) در باب تقیّه اصلاً آشنایی ندارد، اگر کسی تقیّه را به این معنی بگیرد و لذا بگوید «یعنی چه؟ چرا تقیّه نمیکنید؟» یعنی چرا این راه را میپیمایید، خب اگر معنی تقیّه این باشد که واویلا است، دینی باقی نمیماند بهواسطهٔ تقیّه!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تقیّه یعنی چه؟ یعنی نعل واژگونه زدن، هدف را حفظ کردن، راه را حفظ کردن، نهایت عمل را از دست ندادن و پی فرصت مناسب گشتن. منظور تکیهمان روی این است: پی فرصت مناسب گشتن، نه اینکه بکلّی از راه منصرف شدن، این هم از این روایت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تقیّه در بعضی از روایات بهمعنای نعل واژگونه زدن است؛ یعنی از اینطرف برو منتها کاری کن که دشمنت خیال کند از آنطرف رفتهای. ازجمله در روایتی دربارهٔ آیهای که دربارهٔ ابراهیم خلیل اللّه (علیهالسّلام) است میفرماید که: ابراهیم خلیل تقیّه کرد. ببینید تقیّه چگونه معنی میشود، چگونه تقیّه کرد؟ گفت: «انّی سقیم.» وقتیکه مردم شهر ابراهیم _ که ظاهراً بابِل بوده _ رفتند برای شرکت در مراسم عید به خارج شهر و ابراهیم جوان و نوجوان، فرصت را برای بتشکنی آماده میدید، دید اگر با اینها برود، بعد بخواهد برگردد در شهر، اینها میفهمند که اینکه برمیگردد به شهر یک کاری دارد، ممکن است مانعش بشوند، فکر کرد باید با اینها نرود، نگفت نمیآیم؛ صاف و ساده، بنده نمیآیم، در شهر کار دارم؛ میگفتند خب او یک کاری دارد، مراقبش باشیم؛
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«و الْمؤْمن مجاهدٌ»؛ «مؤمن آن کسی است که مجاهد باشد.»؛ یعنی جهاد کند، مؤمن جهادکننده است، «لأنّه یجاهد أعْداء اللّه عزّ و جلّ فی دوْلة الْباطل بالتّقیّة و فی دوْلة الْحقّ بالسّیْف.». این خیلی روایت خوبی است، خیلی جالب است این روایت میگوید: مؤمن درهرحالی جهاد میکند، هرگز جهاد را ترک نمیکند، نهایت اگر دولت حق بر سر کار بود، اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بر سر کار بود، مؤمن در کنار علی (علیهالسّلام) جهاد خود را ادامه میدهد و جهاد میکند، شمشیر میکشد با امام (علیهالسّلام) و در کنار امام میرود به جنگ و با دشمنان حق و دشمنان علی (علیهالسّلام) جهاد میکند، این در صورتی است که دولت حقّی بر سر کار باشد، اگر دولت حقّی بر سر کار نبود، همین جهاد را میکند امّا با تقیّه، یعنی آشکارا نه، پنهان
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
صیرفی است و گویا به خراسان یا کوفه میرفته _ کاری ندارید؟ امام فرمودند: «نه.» دوباره میپرسد: «نامهای، چیزی؟» گفتند: «نه، برو به سلامت.» میگوید: «از مدینه آمدم بیرون، یکقدری که رفته بودم _ حالا چقدر رفته بود، جایش را معیّن میکند _ به فلانجا که رسیدم، یکمرتبه دیدم یک نفر رسید به من، یک نامهای داد دست من، گفت: این مال مولایت امام است، و رفت. نامه را نگاه کردم، دیدم بله، نامهای است از امام به من و در آن دستوراتی و خصوصیّاتی هست. بعد یا از خود آن شخص که نامه را آورده بود یا بعد از امام پرسیدم که آقا اینکه بود که این نامه را اینطور سریع به من رساند؟ حضرت فرمودند که یک عدّهای هستند که جنّ هستند و خدمت میکنند به ما.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در مورد مسائل پنهانی و مستور و مکتوم و مخفی آنچه لازم بوده که بین امام و بین دیگران ارتباطی باشد، بهوسیلهٔ این باب انجام میگرفته. این است که اسم اینها را گذاشتند باب. اتّفاقاً میرسیم به این مطلب که اغلب یا چند نفر از این کسانی که جزو باب ائمّه (علیهمالسّلام) معرّفی شدهاند، مثل همین یحییبن امّطویل مثل معلّیبن خنیس، یکوقتی هم گویا شناخته شدهاند و با وضع فجیعی کشته شدهاند و به قتل رسیدهاند که به معلّیبن خنیس قبلاً اشاره کردهام و گفتهام که داودبن علی برای اینکه شیعیان را بشناسد و آنها را در مدینه قلعوقمع بکند، دید باید معلّیبن خنیس را بگیرد؛ لذا معلّیبن خنیس را گرفت و ظاهراً شکنجه داد یا تهدید کرد و گفت: «باید شیعیان را معرّفی کنی.» او گفت: «اگر اسمشان زیر پایم هم بود، پایم را بلند نمیکردم تا تو ببینی.» و معرّفی نکرد تا او را کشتند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«یٰاأیّها الّذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا»؛ «ای مسلمانان پایداری کنید، پایمردی کنید و رابطه برقرار کنید» است. قال (علیهالسّلام): «اصْبروا علی الْمصائب»؛ امام دارد آیه را تفسیر میکند، میفرماید: «اصبروا» یعنی پایداری کنید در مصیبتها و ناراحتیها. «و صابروهمْ علی التّقیّة»؛ در مقابل آنها پایمردی کنید بهوسیلهٔ تقیّه. «و رابطوا علی منْ تقْتدون به»؛ با رهبرتان که به او اقتدا میکنید رابطه برقرار کنید. اگر تنها این جملهٔ اخیر استعمال شده بود، احتمال داشت که ارتباط، ارتباط روحی باشد، ارتباط بهوسیلهٔ توسّل مثلاً باشد، امّا چون دنبال آن دو جملهٔ قبلی است که «اصْبروا علی الْمصائب و صابروهمْ علی التّقیّة»، روشن است که این رابطه یک رابطهٔ پنهانی و تشکیلاتی است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰۵۰%
تومان