من فکر میکنم که ما مردم معمولی، ممکن است یک حقیقت اساسی را فراموش کرده باشیم-اینکه واقعاً حق نداریم درمورد کسی دیگر قضاوت کنیم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
مبصر کلاس مانند خدمتکار کلاس است. فردی است که نه به او توجه میکنند و نه بهخاطر کارهایش از او تشکر میکنند؛
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
میگویند انسان فقط تا زمانی میتواند گریه کند که اشکهایش خشک شوند؛ اما انگار برای ما اینطوری نبود. بیهوده امیدوار بودیم که اشکهایمان بالاخره پایانی داشته باشد و با ناراحتی بسیار از این پشیمان بودیم که هیچوقت هر سه نفرمان نتوانستیم اوقاتی را باهم سپری کنیم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
پرسیده بود که آیا خوشحال است؟ زمانی که مانامی گفت خوشحال است، آن مرد هم لبخندی زده و گفته بود: «منم بههمینخاطر خوشحالم.»
afsaneh_&_fatemeh
همیشه یک مسئله وجود دارد و آن این است که بزرگسالان همیشه تو را پند و اندرز میدهند؛ اما دنیا را فقط با شرایط خودشان درک میکنند-آنها نمیتوانند بهیاد بیاورند که کودکبودن، چگونه است.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
فکر میکردم اگر در تاریکی جستجو کنم، شاید حقیقت را بیابم و این حقیقت به من کمک کند روزنهای به روشنایی و آغاز راهی برای رهایی پیدا کنم؛ اما حالا که خواندن خاطرات مادرم را به اتمام رساندم، چیزی شبیه به این ندیدهام-من حتی نمیتوانم راهی را که پیش رویم قرار گرفته است، ببینم.
فریبا
خوشبختی مانند حباب صابون شکننده است و خیلی زود از بین میرود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
من فکر میکنم که ما مردم معمولی، ممکن است یک حقیقت اساسی را فراموش کرده باشیم-اینکه واقعاً حق نداریم درمورد کسی دیگر قضاوت کنیم.
sepid sh
ارزش ما توسط محیطی که در آن بزرگ شدهایم مشخص میشود و ما یاد میگیریم که براساس معیارهای قرار داده شده توسط اولین فردی که با او مواجه میشویم، درمورد دیگران قضاوت کنیم-که در بیشتر مواقع این فرد مادرمان است.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
پشیمان شدم. بازهم بهسراغم آمدند-پشیمانیهای بیشتر.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ