همیشه دو کس نمیتوانند زوال اقتدار را باور کنند، یکی خود شخص مقتدر است که تصور سقوط از اریکهٔ قدرت برایش غیرممکن مینماید و دیگری، آن کس که زیر بار تحمل اقتدار رفته و با آن عجین شده است.
m-a
میدانم خاطراتی که برای من دنیایی سرشار از رنگها و بیرنگیها را با عطر و بوی خاص خود به همراه دارد، مطمئنآ نمیتواند برای دیگران چنین ملموس و مفهوم باشد،
n re
طبیعت ما آدما اینجوریه که همیشه به نعمتهای خدا چنان عادت میکنیم و با زندگیمون عجین میشن که دیگه حتی اونارو نمیبینیم و احساسشون هم نمیکنیم، درست مثل هوای اطرافمون، اما وقتی از دستمون میرن، اونوقت خلاء و کمبودشون ما رو به خود آورده و عرصه را برامون تنگ میکنه...
n re
بودن و زجر کشیدن، بهتر از هرگز نبودن است.
Parinaz