بریدههایی از کتاب آنان که می روند و آنان که می مانند
۴٫۱
(۳۶)
مذهب گرچه قابلاحترام است، اما وقتی آلودهٔ امور مملکت شود تباه میشود.
بهار قربانی
حقیقت این است که وقتی همهچیز برایت فراهم باشد انگیزه و دلیل موجهی برای کارکردن نداری. فقط احساس گناه میکنی و اینکه مستحق داشتن آنها نیستی.
Rosa
من زندگی رقتباری داشتم و زیر بار تعهدِ درخشیدن و برجستهبودن در مدرسه له شده بودم. بهندرت به سینما رفته بودم. هرچند که خیلی دلم میخواست، ولی هرگز صفحهٔ گرامافون نخریده بودم. طرفدار هیچ خوانندهای نبودم، به کنسرتها نرفته بودم، امضا جمع نکرده بودم؛ هرگز مست نکرده بودم و تجربیات محدودم با ناراحتی و ترس همراه شده بود.
سینا
مردم از بیتوجهی، فساد، و خشونت میمردند، اما در هر انتخابات، مشتاقانه به سیاستمدارانی که زندگی را بر آنها حرام کرده بودند رأی میدادند.
pejman
این حلقهای بود که به حلقههای بزرگتری متصل بود: محله به شهر متصل بود، شهر به ایتالیا، ایتالیا به اروپا، اروپا به کل سیارهٔ زمین. و اینگونه است چیزی که امروز آن را میبینم: محله نیست که بیمار است، ناپل نیست، کل زمین است، جهان هستی یا جهانهای هستی بیمارند. و هوشمندی به معنی پنهانکردن است، پنهانکردن وضعیت حقیقی چیزها از خود.
neda
خود را برای دیگران آمادهکردن (واژهاش همین بود) چیز مسخرهای بود. همهٔ آن تلاش، همهٔ آن وقتها، صرف استتار خودم میشد، در حالیکه میتوانستم کار دیگری بکنم. رنگهایی که به من میآمد و رنگهایی که به من نمیآمد، مدلهایی که مرا لاغرتر نشان میداد و برشی که مرا بهتر نشان میداد، برشی که مرا بدتر نشان نمیداد. آماده شدنی طولانی و پرهزینه. تقلیلدادن خود به میزی چیدهشده برای اشتهای شهوانی مرد، به غذایی خوشمزه که دهان مرد را آب بیندازد. و سپس نگرانی از موفق نشدن، از زیبا دیدهنشدن، از ناتوانی در پنهانکردن ابتذال تن و حالتها و بوها و عیبهایش با مهارت.
سینا
«هدردادن نبوغ. جامعهای که طبیعی بداند که هوش و استعداد و انرژیهای روشنفکرانهٔ بسیاری از زنان را با کارهای خانه و نگهداری از بچهها خفه کند، این جامعه دارد با دست خود گور خودش را میکند ولی این را نمیفهمد.»
سینا
محله نیست که بیمار است، ناپل نیست، کل زمین است، جهان هستی یا جهانهای هستی بیمارند. و هوشمندی به معنی پنهانکردن است، پنهانکردن وضعیت حقیقی چیزها از خود.
Violette
آدم میتواند بگوید: زن مثل سایر مخلوقات نیست، بلکه همان من است، گوشتی از گوشت من است، استخوانهایی از استخوانهای من است. خدا او را از من به وجود آورد. خدا در من روح زندگی دمید و زن را از بدن من یبرون کشید. من آدم هستم و او حوا. نامی که برای اسم زن به کار میرود، از اسم من مشتق شده است. من در خیال روح مقدس هستم. من نام او را با خود حمل میکنم. پس زن صرفاً پسوندی از ریشهٔ نام من است، او فقط با نام من میتواند خود را بیان کند.
SimorQ
ناگهان بهنظرم رسید که دارم دربارهٔ همهچیز اشتباه میکنم. من از این خانواده بودم و پیترو از آن خانواده و هر کدام از ما در وجودمان نیاکان خود را به ارث برده بودیم. ازدواج ما به کجا ختم میشد؟ چهچیزی در انتظارم بود؟ آیا قرابتهای سببی بر اختلافها غلبه میکرد؟ آیا میتوانستم کتاب دیگری بنویسم؟ کی؟ دربارهٔ چه؟ آیا پیترو از من حمایت میکرد؟ و ادله؟ و ماریاروزا؟
Tandis.A
حجم
۴۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۹ صفحه
حجم
۴۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۹ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان