بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب اثر ریچارد لینکلیتر

بریده‌هایی از کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۳ رأی
۴٫۶
(۱۳)
همینه. زندگی درام نیست. همه‌مون داریم یه کاری می‌کنیم، طرف تو عربستان به همون مغازه‌ای می‌ره که یارو تو میامی می‌ره. مردم فکر می‌کنن یه چیزی رو دارن از دست می‌دن، فکر می‌کنن بقیه یه زندگی عالی و هیجان‌انگیز دارن و اونا همچین چیزی ندارن. ولی همگی‌مون باید لباس بپوشیم، بچه‌ها رو غذا بدیم، گواهی‌نامه‌مون رو تمدید کنیم، منتظر بعدازظهر باشیم، خودمون رو غرق برنامه‌های سرگرم‌کننده کنیم، زندگی‌مون روتین بشه، یه‌کم مشروب بخوریم، برای کسی که زیاد ازش خوشمون نمی‌آد، کادو بخریم ـ چون از اینکه زیاد ازشون خوشت نمی‌آد، احساس گناه می‌کنی، به‌خاطر همین یه‌کم بیشتر خرج می‌کنی.
Yasaman Mozhdehbakhsh
زنا می‌گن نمی‌خوان مدام ازشون محافظت کنی و یه‌جا نگهشون داری، اما وقتی این کارو نکنی بهت می‌گن ترسو و بزدل.
ترنج
سلین: می‌دونم، من احساس می‌کنم فمینیست ساختهٔ مرداست فقط برای اینکه بتونن بیشتر خودشونو توجیه کنند. اونا به زنا می‌گن ذهن خودشونو آزاد کنن، بدن خودشونو آزاد کنن، با مردا بگردن، این‌طوری آزاد و شاد هستن و مردا تا وقتی می‌تونن هر کاری بخوان انجام می‌دن...
ترنج
«دیگری» را نمی‌شود شناخت؛ می‌شود کم‌کم آشنا شد و این «تصوّرِ» هر آدم است که دست‌آخر، جایِ «شناخت» را می‌گیرد و خیال می‌کند که آن «دیگری» را می‌شناسد و، ناگهان، وقتی به خیالِ خودش همه‌چی را دربارهٔ او می‌داند، می‌بیند که حرکتی از «او» سر زده است، یا جمله‌ای را به زبان آورده که نشانِ روشنی‌ست از نشناختن.
Ftm Mdi
عشق آدم را صاحبِ امید می‌کند،
Ftm Mdi
اگه توی این دنیا جادویی وجود داشته باشه، باید همون تلاشی باشه که برای درک همدیگه می‌کنیم، توی تقسیم چیزی برای همدیگه باشه، حتی اگه رسیدن به این چیزا غیرممکن باشه. ولی برای کی مهمه ــ جواب تو همون سعی کردنه.
Ftm Mdi
هیچ‌کس نمی‌تونه طرف مقابلشو بشناسه. نکتهٔ رابطه هم همین‌جاست ــ آدما همیشه می‌گن «می‌خوام بشناسمت، می‌خوام بدونم کی هستی.» ولی برای هرکسی شناختن خودش هم کار سختیه. «من کی هستم» همیشه عوض می‌شه، پس چطوری می‌تونی شناخت از خودتو با بقیه تقسیم کنی؟
Ftm Mdi
سلین: می‌دونی این منو به فکر چی می‌ندازه؟ جسی: چی؟ سلین: تمام اون آدمایی که باهاشون برخورد کوتاه داری، شاید فقط باهات یه لحظه چشم تو چشم بشن و بذارن برن. جسی: آره، ما هم می‌تونستیم همین کارو بکنیم. ولی الان... سلین: مهم نیست چی‌کار می‌تونستیم بکنیم، الان دیگه با هم هستیم.
Yasaman Mozhdehbakhsh
سلین دست‌هایش را به هوا می‌برد و آنها را از هم خیلی باز می‌کند. : این تجربهٔ ذهن و ادراک افراده و... دست‌هایش را به هم نزدیک می‌کند و دایرهٔ کوچکی تشکیل می‌دهد. : و از طریق زبان این‌قدرش رو می‌شه نشون داد. ما برای خیلی از احساساتی که داریم کلمهٔ جایگزین نداریم. دست‌هایش را از هم جدا می‌کند و دایرهٔ بزرگی روی هوا ترسیم می‌کند. : تو بیشتر وقتا نمی‌تونیم احساسمون رو به کسی نشون بدیم
Yasaman Mozhdehbakhsh
سلین: بله. ولی نمی‌دونم سر چی بحث می‌کردن. آلمانیم زیاد خوب نیست. (درنگ) شنیدید که می‌گن هرچی زن و شوهرها پیرتر می‌شن قدرت شنیدن صدای همدیگه بینشون کمتر می‌شه؟ جسی: جدی؟ سلین: به احتمال زیاد مردا دیگه نمی‌تونن صدای‌های تُن بالا رو بشنون و زنا هم نمی‌تونن صداهای پایین رو بشنون. همین باعث می‌شه حرفای همدیگه رو نشنون. جسی: فکر کنم راهی طبیعی و خوبیه برای اینکه زن و شوهرها بتونن کنار هم پیر بشن و همدیگه رو نکشند.
Yasaman Mozhdehbakhsh

حجم

۱۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد