بریده‌هایی از کتاب خدا می‌بیند

فقط یک احمق احساس می‌کند هیچ چاره‌ای ندارد.

خدایا! با دستانی خالی به سویت آمدم امّا تو قلب خالی‌ام را نیز پذیرفتی!

همه می‌توانند آغاز کند اما فقط برگزیدگان می‌توانند ادامه دهند و در نهایت موفق شوند.

آهی کشید؛ زمین را به جای بهشت اشتباه گرفته بود. و مُرد

خداوند با مهربانی می‌پرسد: ـ در دسترس هستی؟ و هرگز نمی‌پرسد: ـ می‌توانی؟

پروردگارا! بگذار یاری‌ات کنم. تو با حرف زدن با من یاری‌ام کردی. بگذار من با گوش دادن یاری‌ات کنم.

خدایا! با دستانی خالی به سویت آمدم امّا تو قلب خالی‌ام را نیز پذیرفتی!

خدایا! با دستانی خالی به سویت آمدم امّا تو قلب خالی‌ام را نیز پذیرفتی!

خدایا! میلیون‌ها سال پیش وعده دادی که بی‌وقفه عاشقت بودن را به من ارزانی خواهی کرد

همه می‌توانند آغاز کند اما فقط برگزیدگان می‌توانند ادامه دهند و در نهایت موفق شوند.

من دو اشتباه جدی دارم؛ زیبایی و الطاف خدا را دستِ کم می‌گیرم و روی واقعیت و ناسپاسی انسان بیش از حد حساب می‌کنم.

من دو اشتباه جدی دارم؛ زیبایی و الطاف خدا را دستِ کم می‌گیرم و روی واقعیت و ناسپاسی انسان بیش از حد حساب می‌کنم.

یک سؤال جالب: خدا چیست؟ یک سؤال الهام‌بخش: خدا چه می‌کند؟ یک سؤال وهم‌انگیز: خدا کیست؟ یک سؤال کامل: جز خدا، عشقِ چه کسی را خواهم خواست اگر خدا‌ی یکتا نباشد؟

درست به همین خاطر که خداوند مرا بیشتر از خودم دوست دارد نمی‌توانم با زندگی‌ام آن‌گونه که هستم سهل‌انگاری کنم.

دعای کهنه‌ات ممکن نیست خدا را تغییر بدهد. اما خدا می‌تواند دعایی تازه به تو هدیه کند، تا تو را شاد کند ـ دعای تازه‌ات چیست!؟ رضایت خدا به روش خودِ خدا!

دو آرزوی پنهانی دارم؛ نخست عقل دگرگون آدم‌ها را، باید برای خدا نمایان کنم و دیگر‌اینکه ردِ غمخواریِ خداوند را. باید به آدم‌ها نشان بدهم

دو چیزی که هرگز نباید فراموش کنم: قرار نیایش‌ام با خداوند در ساعات کوتاهی از صبح و قرار رضایتمندانه خداوند با من در ساعات پایانی شب.

فقط یک احمق احساس می‌کند هیچ چاره‌ای ندارد.

لازم نیست چیزهای درست بگویم. فقط کافی است درست باشم.

دو آرزوی پنهانی دارم؛ نخست عقل دگرگون آدم‌ها را، باید برای خدا نمایان کنم و دیگر‌اینکه ردِ غمخواریِ خداوند را. باید به آدم‌ها نشان بدهم

برای به وحشت انداختنِ حیوانِ درونم خدایم همه عدل و انصاف است و برای روشن کردنِ انسانِ درونم خدایم همه رحم و دلسوزی است.

در امور خداوند دخالت نمی‌کنم می‌گذارم هر روز دنیایی تازه بیافریند. خدا هم در امور من دخالت نمی‌کند می‌گذارد هر روز دنیایی کهنه را ویران کنم.

لازم نیست چیزهای درست بگویم. فقط کافی است درست باشم.

ای بهشت! برایم دعا کن. من رویای تکامل ذاتی را نیاز دارم. ‌ای زمین! برایم دعا کن. من واقعیت رضایت کامل را نیاز دارم.

بی‌وقفه مرا سرزنش کن. پشت سرِ هم مرا خوار کن. اما بخشندگی‌ات را فراموش نکن. خدایا!

از خداوند می‌ترسم پس لازم نیست از هیچ انسانی بترسم. عاشق خداوند هستم پس باید عاشق همه‌ی آدم‌ها باشم.

درست به همین خاطر که خداوند مرا بیشتر از خودم دوست دارد نمی‌توانم با زندگی‌ام آن‌گونه که هستم سهل‌انگاری کنم.

ردِ غمخواریِ خداوند را. باید به آدم‌ها نشان بدهم

در امور خداوند دخالت نمی‌کنم می‌گذارم هر روز دنیایی تازه بیافریند. خدا هم در امور من دخالت نمی‌کند می‌گذارد هر روز دنیایی کهنه را ویران کنم.

حتی اگر یکبار بتوانم روی خداوند را ببینم مطمئن هستم برایم اتاقی می‌سازد تا همیشه و همه وقت در قلبش بمانم.