بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصه‌ی سعید و مریم | طاقچه
تصویر جلد کتاب قصه‌ی سعید و مریم

بریده‌هایی از کتاب قصه‌ی سعید و مریم

نویسنده:آرش سالاری
انتشارات:نشر چرخ
امتیاز:
۲.۴از ۱۹ رأی
۲٫۴
(۱۹)
آوارگانِ در تبعیدِ خاندان
Pasdar_113
عقایدشون با وجودشون گره خورده؛ نه از هم قابل‌تفکیکن، نه باهم به مشکلی برمی‌خورن.»
Pasdar_113
مقصر نگاه بود. آن روز در مهد. او می‌دانست این را. از همین نگاهش را می‌دزدید. تا هیچ‌وقت نشکند و من نتوانستم.
Pasdar_113
در موقعیتی که هستم برایم اهمیتی هم ندارد
Pasdar_113
میلی فقط متعلق به زودتر دانستن آن معلوم و نه هرگز خودش.
Pasdar_113
میل شدید به دانستن چیزی که هیچ میلی بهش ندارم.
Pasdar_113
مقصر نگاه بود. آن روز در مهد. او می‌دانست این را. از همین نگاهش را می‌دزدید. تا هیچ‌وقت نشکند و من نتوانستم.
Pasdar_113
مقصر نگاه بود. آن روز در مهد. او می‌دانست این را. از همین نگاهش را می‌دزدید. تا هیچ‌وقت نشکند و من نتوانستم.
Pasdar_113
عقایدشون با وجودشون گره خورده؛ نه از هم قابل‌تفکیکن، نه باهم به مشکلی برمی‌خورن.»
Pasdar_113
آوارگانِ در تبعیدِ خاندان
Pasdar_113

حجم

۲۱۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۲۱۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد